ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
پسر جوان پیرمرد را به دیوار چسبانده بود و ناسزا میگفت.
پیرمرد تقلا میکرد تا خودش را از دستان پسر رها کند.
چند رهگذر کنار پیادهرو ایستاده بودند و تماشا میکردند.
مردی تنومند جلو رفت. آنها را جدا کرد، یقه پسر را گرفت و
با عصبانیت فریاد زد: «خجالت بکش سن پدرتو داره».
پیرمرد که چشمهایش پر از اشک بود با صدایی لرزان گفت:
« آقا ولش کنین پسرمه!»
واااااایییییی خدایا ....بعضیا چه بی عاطفن


خیلی
امیدوارم همچین چیزی رو هیچوقت نبینم...
زندگی ساختنی است، نه گذاردنی...
بمان برای ساختن ، نساز برای ماندن...
و به قول معروف کاش پرده می فهمید تا پنجره باز است فرصت رقصیدن دارد!
کاش می فهمید باد همه فرصت اوست...
و کاش تو می دانستی، آرامش این روزها، مدیون همین انتظاراتیست که دیگر از کسی ندارم...!
واه واه، از چشم خدا به دور... چه دوره زمونه ای شده، چه پسر پرویی؟
ما وقتی بچه بودیم حتی پامون رو جلوی بابامون دراز نمیکردیم !
چه جالب شما چقدر متن ادبی بلدین
مرسی همشون قشنگ بودن
واقعا میبینید ای بابا چــــــــــی میشه گفت....
شکلک برا پدره

شکلک براپسره
راستی سلام گلنوشی
سلام حدیث جونم خوبی




نماد جمعی از معترضین



با شکلکات موافقم تازه بیشتر
پسره
پدره
ای زندگـــــــــــــــــــــــــی
خدا کنه ما قدر بدونیم
سلام ولی به قول دکتر میثاق نباید زود قضاوت کرد مثل اون مریضشون که میگفت یه پیرمرده اومده میگفته پسرم منو همیشه میزنه و وفتی از پسرشون پرسیدند که چرا این کاری میکنی گفته پدرم منو از ۱۶ خیلی کتک زده ... البته کار پسر درست نبوده ولی من جدیدا یه جمله جالب از دکتر یاد گرفتم که اول کاملا طرف درک میکنیم بعد شروع به قضاوت میکنیم...
بله بله حق با شماست کاملا درسته
ولی فکرکنم این یه داستان کوتاهه آموزنده ست که منظورش همون احترام و اینا باشه
و واقعی نیست که بین دو نفر قضاوت کنیم
ولی بازم درست میگی سارا جون قضاوت زود خیلی بده
دختران جوان پیرزن را به دیوار چسبانده بودند و به شوهرش ناسزا میگفتند.





پیرزن تقلا میکرد تا خودش را از دستان دختران رها کند.
چند رهگذر کنار پیادهرو ایستاده بودند و تماشا میکردند.
زنی تنومند جلو رفت. آنها را جدا کرد، یقه دختران را گرفت و
با عصبانیت فریاد زد: «خجالت بکشین سن مادرتونو داره».
پیرزن که چشمهایش پر از اشک بود با صدایی لرزان گفت:
«خانوم ولشون کنین بچه هامن!»
ببینید کارتون چقد بده!!!(هانیه+هانیه+گلنوش+گلی)
الهی مامان



من که میذارم رو دستم نقاشی بکشی بذارم برم
نه دختر از من بهتر پیدا میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گشتم نبود بگرد هست
إإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإ مامانی من که این همه از جک و جو و جدیدا جیگر تعریف میکنم
ع.ر هم که هنوز گاهی ازش تعریف می کنم
اما بذار یه چیز غمگین تر بگم
دوتا پیرزن در سرمای شدید و برف و کولاک گیر افتاده بودند و از بین تمام نقاط خشک صاف میرفتن توی چاله های آب
رهگذران به آنها می خندیدن غافل از این که یکی از پیرزن ها به این فکر میکرد که توی این لیزی زمین که نمیشه راه رفت چه جوری میشه فوتبال بازی کرد و هی غصه می خورد
جای من خالی بوده میبینم که باید میچلوندنتون تا خشک شین
فکر کن مهسا رو بچلونی
چقدر جام خالی بوده گرچه من کسی رو نداشتم واسش غصه بخورم خوب ای زندگی