به نام خدا
زندگی شاید آن لبخندی ست،
که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست،
میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم
ادامه...
کلاغ جان ... قصه من به سر رسید ... سوار شو ... تو را هم تا خانهات می رسانم ... بوووووووق.....
اتفاقا دیروز مادربزرگم یه بچه رو تو پارک دیده بود ... به مادربزرگم گفته تو این پرنده رو میشناسی کلاغه می خوام با سنگ بزنمش میره خبرای مدرسه منو میده به مامانم امان از این کلک مامانا
ضایع شدن خیلی بده
واااااااااای خیلی خیلی...



بعد از سوت ضایع شدگی بخونید همه با هم :
جام بلور چشمات الماس کوه نوره
وقتی میرقصی بپا چشم حسودا شوره
عروس خانوم عروسی بی تو چه سوت و کوره
بساط عشق دوماد با تو چه جوره جوره
کی تو رو قشنگت کرده
مست و ملنگت کرده
کی تو رو زرنگت کرده
رنگ و وارنگت کرده
کی تو رو ملوست کرده
امشب عروست کرده
دوماد که بوست کرده
یه خورده لوست کرده
بادا بادا مبارک بادا
ایشالا مبارک بادا
مثل گل خندیدن و رقصیدن تو خوبه
دل تو گرمه مثه خورشید بی غروبه
توی چشمای تو چشمک میزنه ستاره
باغچه ی تنت پر از شکوفه ی بهاره
آفرین پسر خوب دیگه چه شعرایی بلدین
اگه یه توپ دارمم بخونین یه جایزه براتون میخرم
کلاغ جان ...
قصه من به سر رسید ...
سوار شو ...
تو را هم تا خانهات می رسانم ...
بوووووووق.....
اتفاقا دیروز مادربزرگم یه بچه رو تو پارک دیده بود ... به مادربزرگم گفته تو این پرنده رو میشناسی کلاغه می خوام با سنگ بزنمش میره خبرای مدرسه منو میده به مامانم
امان از این کلک مامانا
خیلی باحال بود
مرسی
نمی دونم چرا انقدر این منظره آشناست
ضایعگی خیلی دردناکیه
عملا دیگه هیچ کاری نمیتونی بکنی به جز
ما که کلا یا در این حالتیم
یا در این حالت


دیگه اون جمله رو هم موقع خوندن سوتیا گفتم کارمون ساخته ست...