ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
پسر روستایی واگن پر از ذرت خود را در جاده سرنگون کرد.
کشاورزی که در آن نزدیکی زندگی می کرد ، آمده بود تا ببیند
چه اتفاقی افتاده. او با صدای بلند گفت : آهای پسر ،
ناراحتی هایت را فراموش کن و به خانه ما بیا و شام را با ما صرف کن.
بعد من کمک می کنم که واگن را راست کنی.
پسر جواب داد: شما خیلی لطف دارید ، ولی فکر نمی کنم بابام بخواهد
من این کار را بکنم.
کشاورز با اصرار گفت : آه بیا برویم پسرم.
بالاخره پسر موافقت کرد و گفت: بسیار خوب ، باشد ، ولی بابام دوست ندارد.
بعد از شام صمیمانه ، پسر از میزبانش تشکر کرد و گفت :
حالا حالم خیلی بهتر شده ، اما می دانم بابام واقعا عصبانی خواهد شد.
همسایه گفت : من فکر نمی کنم ، راستی بابات کجاست؟
"او زیر واگن است."
هی وای من
نه...........................
عجب پسری
میبینی سارا جون آدم باکلی زحمت پسر بزرگ کنه پسرش بذارش زیر چرخ گاری
وای وای وای
وای نقطه هام جا موند
مطلب قبلی من بودم
وای کلی خندیدم سر اینکه گفتین نقطه هام جا موند ولی کلا اسمتونم جا مونده بود اشکال نداره منم هرجا میرم بالاخره یه چیزی یادم میره از روی آی پی بقیه نظرا میفهمیدم...
مامان من میخوام با ع.ر این کارو بکنم اجازه هست؟؟؟
بیاین دسته جمعی بذاریمش زیر گاری
بیچاره یه ساله رفته هنوز ذکر خیرش هست
الان زیر گاریه دیگه!!!
یادم نیست گاریه کجا بود که برم نجاتش بدم
همش نگرانم خودمم به سرنوشت مشابهش مبتلا بشم
مامان جان حالا ببینم چی میشه اگه مامان خوبی باشی یه تخفیفی بهت میدیم
خاله جان ع.ر رو نمیشه گذاشت زیر گاری چون معمولا میبندنش جلوی گاری
.
.
.
آخی چه پسری...منو یاد بچه م انداخت
.
.
.
بچه ی توام تو رو گذاشته زیر گاری که یادش میفتی!!!!
آخه آدم این داستانو میخونه یاد پسرش میکنه؟؟؟؟
خب همه که اینجوری نیستن...
یادمه دیروز توی قنوت نمازم گفتم : "خدایا... بالاتر از بهشت هم داری؟... واسه پدرم می خوام..."
بله خوب ماهم جمع نبستیم داستان طنزه دیگه
وااا






) از تو توقع نداشتم...این بچه هه الآن خودش بچه مه و میشه داداشیه بچه های قبلیم...واسه همینم منو یاد بچه های قبلیم هم میندازه...
شماها چرا با این بچه اینجوری برخورد میکنید
خوب از قصد که اینجوری نکرده
گاری رو هل داده افتاده روی باباش..
مهم نیست که...
تقصیر همسایه هه بوده که نذاشته بچه کارشو بکنه هی اصرار اصرار که بیا بریم در خدمت باشیم
.
.
خاله جان(خانومه
یه ذره دقت کن فرق داره ها
یاد اون یکی بچت افتادم که باباش نشسته بود تو تماشاچیا .....
دیگه ادامه بدم لو میره الانم رفت....
ببین فرق میکنن باهاش صحبت کن از داداشش و مهمتر از اون از دوست داداشش یاد بگیره
بذار بهش بگم گاری رو هل بده بیفته رو مامانش ببینم تو دوست داری !!!
خاله حالا به کسی نگیااا
اما با باباش حرفم شده بود خودم گفتم گاری رو هل بده بندازه روش...

دوستاشم بهم میگن الگوی تربیتیت رو بهمون بده رو بچه هامون اعمال کنیم منم راهنماییشون کردم اما فکر کنم تاثیر نداشته
حقش بود
اون بچه م که ماهه اصلا
اوه خدا به دادش برسه

آVه خبر دارم توام الگوی تربیتیت رو از مهسا گرفتی
آره واقعا دست مـــــــــــــــــامـــــــــــــــــــانش درد نکنه