پاشو...(ترول)

نازنین پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 17:32 http://goldoonak.blogsky.com/

بیچاره

واسه تو اتفاق نیفتاده؟؟؟؟

سارا پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1391 ساعت 19:12

دقیقامامان منم اینجوری بود
یه مدت بهش گفتم دروغگو دشمن خداست
دیگه اصلا بیدارم نمیکنه حتی اگه خواب بمونم

الهی
خب میدونن ما نیم ساعت بعد بیدار میشیم اینو میگن
مامان منم دوست نداره ما زیاد بخوابیم
بابای منم برعکسه روزایی که باید بیدارم کنه نمیکنه روزای دیگه که تعطیلم بیدارم میکنه

حدیث جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 14:43

فرزانه جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 17:35 http://eshghmamnoe-f18.mihanblog.com

دقیقا مامان منم اینجوریه

مهسا... جمعه 15 اردیبهشت 1391 ساعت 20:36

خب میخوام یه قصه ی پند آموز بگم بهت:
من صبحا از همه زودتر پا میشم(با آلارم گوشیمم بیدار میشم) همیشه روزایی که نمیرفتم یونی و صبح خواب بودم بابام بیدارم میکرد با این تفکر که خواب موندم!!
یه روز که نمیخواستم صبح زود برم یونی و همین جوری خواب بودم؛ تمام اعضای خانواده یکی یکی اومدن بیدارم کردن و منم واسه تک تکشون توضیح دادم که الان کلاس ندارم خلاصه کلی بی خواب شدم و شب که شد واسه همه شون توضیح دادم که آلارم گوشیم فعاله و هر صبح ۳ بار با فواصل ۱۰ دقیقه ای زنگ میزنه و اصلا امکان نداره من خواب بمونم
و دقیقا فردای اون روز که ۸ صبح کلاس داشتم و اتفاقا امتحان ذخیره و بازیابی هم داشتم گوشیم (نمیدونم به چه دلیل) زنگ نزد و خواب موندم و هیچ کس هم جرات نکرد بیدارم کنه

فکر کنم من داشتم فکر میکردم آلارم موبایل مهسا چه خوب کار میکنه
شایدم تو خراب شدی بسکه تاکید کردی اینجوری شد
همون روش سنتی بهتر جواب میده
منم بابام دقیقا روزایی که کلاس ندارم بیدارم میکنه چیزی نیست که عادیه

سیما شنبه 16 اردیبهشت 1391 ساعت 01:04

عین حقیقته. واقعا موقعیت حرص آوری هست که مدتی تجربش کردم

شوهرجان یکشنبه 17 اردیبهشت 1391 ساعت 08:32 http://pws.blogsky.com

چه جالب...شما رو هم آره ؟!!
توی این خاطره بابام من رو بیدار می کرد .. بنده خدا همیشه نیم ساعت با ساعت گرینویچ اختلاف زمانی داشت

نــــــــــــــــــــــــــــــــه
من دیگه خودم هوشمندانه بیدار میشم این مال قدیماست
ولی مامان من دوست نداره زیاد کسی تو خونه از یه ساعت به بعد خواب باشه

گلی چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 22:00 http://onlypictures.blogsky.com

من الآن که دیگه ساعت گوشیمو یه ساعت زودتر تنظیم میکنم تا وقتی که زنگ زد بفهمم فقط یه ساعت دیگه وقت برای خوابیدن دارم
اما مدرسه که میرفتم یه ساعت از این کوچیکا میبردم زیر پتو وقتی مامانم میگفت هفت و نیم شد بدون این که از زیر پتو بیام بیرون می فهمیدم که سر کارم واسه همینم همیشه دیر میرسیدم