ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
من خودم را در شلوغی کوچه های زندگی گم کرده ام
من سادگیم را در میان رنگهای زندگی گم کرده ام
من به دنبال خودم در کوچه ها حیران و سر گردانم
جستوجو آغاز میکنم تا آنی را بیابم که سالها گم کرده ام
سالهای بچگی او با من و همراه من در لحظه هایم بود
وای بر من که زندگی را در میان زرق و برقها گم کرده ام
پیرمرد سرزمین خیالم مرا برد مرز تنهایی تا ته خیال
من در تنهایی را در سرزمین خیالم پیدا کرده ام
من بندگی را در کوچه های تنگ غرور گم کرده ام
باز از نو شروع میکنم بندگی را سادگی را زندگی را
ز آن روز میترسم که ره گم کنم ...که آن روز خدا را گم کرده ام
من همچنان رهرو راه زندگیم...
بلی
آن روز میترسم که خدا را گم کنم!
قشنگ و پر محتوا بود. متشکرم.
چرا دیگه سر نمیزنی؟! هان؟ خب الان امتحان داری... بعدا بیا و نظر بده... کلی پست جدید نوشتم!
ممنون خواهش
چشم
بله درست گفتین موقع امتحاناست
نبینمت بغض کنی فرزانه جونم
خودتو تو درسا گم کردی مامانی؟؟؟؟
منم خیلی گم شدم!!
هروقت خودتو پیدا کردی یه قرار بذار دو تایی بریم رو اون پل ه و یه کاری کنیم دیگه گم نشیم!!!
ماماااااااااااااااااااااااااااااان

آره از ترم سه من و زهرا این تصمیمو داشتیم حالا بریم عملیش کنیم راحت شیم ای بابا
خاله چیو سالها گم کرده ای؟؟؟
بی خیالش شو دیگه اون گم شده رفته
پل رو دریاب
گم نشده بود نگران نباش میخواستم ببینم بقیه چی میگن اصلا نبود که گم شه