-
نخ گردن (خاطراتی)
پنجشنبه 3 اسفند 1391 19:27
این روزا از هر انگشتم یه شال گردن میپاشه قراره یه همایش تو دانشگاه داشته باشیم و یک سریمون هماهنگ یه شال بندازیم دور گردنمون واسه ی همین 7 نفر قرار شد واسه ی 21 نفر شال ببافیم... خلاصه جاتون خالی دیروز آموزش شال گردن بافی بدون هیچ گونه امکاناتی (البته کاموا رو میخواست ها! هوا رو که به هم نمیبافتیم ) با 5 تا انگشت دست...
-
قسم (متفرقه)
پنجشنبه 3 اسفند 1391 13:13
دنیای عجیبی شده است . . . برای دروغ هایمان ، خدا را قسم میخوریم ، و به حرف راست که میرسیم ؛ می شود جان ِ تــو . . .
-
زندگی (متفرقه)
پنجشنبه 3 اسفند 1391 12:40
برآنچه گذشت ، آنچه شکست ، آنچه نشد ... حسرت نخور ؛ زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...
-
نیازمندی :) (متفرقه)
پنجشنبه 26 بهمن 1391 14:21
اون دو رقمم اگه میخواین به خودم بگین
-
لبخند (متفرقه)
یکشنبه 22 بهمن 1391 16:36
لبخند بزن برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید رفته را بازگرداند، تجربه ثابت کرده است که گاه قوسی کوچک ، میتواند معماری بنایی را نجات دهد .. .
-
شعر کودکی (خاطراتی)
یکشنبه 22 بهمن 1391 16:36
نمیدونم چرا چند روز پیشا یه دفعه یه شعر از دوران کودکیم یادم افتاد یه دفعه اولاش اومد تو ذهنم ... شعری که مامانم واسم میخوند کامل هم یادم نمیومد یه کم از اولش و یه کم از آخرش سرچ کردم و کاملشو پیدا کردم گفتم شاید شما هم شنیده باشینش و باهاش خاطره داشته باشین اینه که تصمیم گرفتم بذارمش اینجا یه روز یه آقا خرگوشه رسید...
-
کوچولوی یک ساله ! (خاطراتی)
دوشنبه 16 بهمن 1391 18:55
سلام سلام سلام یک سال گذشت ... یک سال از چی گذشت؟ از کلیک من روی گزینه ی ا ین که چرا وبلاگ زدم ؟ اووووووووووووووووووووووووم شاید خیلی هدفدار نبود، دلم میخواست ببینم وبلاگ نویسی چطوریه؟!! یه فضای کوچولو داشته باشم واسه خودم که از چیزایی که دوست دارم توش بنویسم و ... موضوعی که بین موضوعاتم خیلی دوستش دارم خاطراتی هاست...
-
شیر نشان (متفرقه)
یکشنبه 15 بهمن 1391 11:49
-
مطالعه (متفرقه)
شنبه 14 بهمن 1391 13:44
مزاحم نشین دارم مطالعه میکنم خوووووووووووووووووووو
-
بیل گیتس (متفرقه)
شنبه 14 بهمن 1391 13:40
-
معدل (طنز)
شنبه 14 بهمن 1391 13:23
لذتی که در مشروط نشدن با معدل 12.03 هست توو معدل 20 شدن نیست
-
عمومی (خاطراتی)
چهارشنبه 20 دی 1391 11:55
18 دی اولین امتحان بود و میدونید که اولین امتحانام همیشه عمومیه نصف شب که من داشتم از معده درد میمردم دیگه به زور رفتم سر جلسه البته قرص خوردم تا رسیدم دانشگاه یه کم بهتر شدم خداروشکر امتحان تاریخ تحلیلی صدر اسلام واقعا نمیدونم هدف اینهمه خوندن و فراموشی چیه من همه ی عمومیامو حتی 20 میشم ولی دریغ از اینکه یک کلمش یادم...
-
مرتبط با ایام (طنز)
یکشنبه 17 دی 1391 13:38
سر جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی می کنی آخرش نصف صفحه هم پر نمی شه بعد یه نفر بلند می شه می گه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم. اون لحظه می خوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش! کی ؟ من ؟ برگه ؟ حلق؟ ولی خداییش یکسری امتحان های رو مخ هستن که وقتی یه نفر برگه اضافی میگیره واقعا همچین حسی به بعضیا دست میده
-
این روزها (خاطراتی)
سهشنبه 12 دی 1391 22:11
این روزها هم که روزهای درس و امتحانه فکر کنم حدود دی و بهمن و خرداد و تیر که میشه یه سری دعاهای روتین میره اون بالا خدایا غلط کردم از ترم دیگه وایندفعه بگذره دیگه قول میدم و فلان و .... البته ما که از اوناش نیستیم تو بازدید کننده ها هم که نداریم فقط از دور دست ها شنیدییییییییییییم امیدوارم همتون تو امتحانا، کار ، و از...
-
زیباترین قسم سهراب سپهری (شعر هایی که دوست دارم)
یکشنبه 10 دی 1391 12:40
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز .
-
دست کم (متفرقه)
پنجشنبه 7 دی 1391 19:04
چیزهایی که دست کم میگیرید .. کسی دیگر برای بدست آوردنشان راز و نیاز می کند !!!
-
تکیه گاه (متفرقه)
چهارشنبه 6 دی 1391 12:20
هر چقدر هم قوی باشی گاهی اوقات کم میاری...!؟ ولی بازم باید تکیه گاه اونایی که دوستشون داری باشی
-
اوج (متفرقه)
سهشنبه 5 دی 1391 22:43
مراقب باش!!! دست روزگار هلت میده ... ولی قرار نیست تو بیفتی ... اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی اوج میگیری ... به همین سادگی ...
-
لوس (طنز)
سهشنبه 5 دی 1391 22:22
یه بارم اومدم خودمو واسه مامانم لوس کنم بهش گفتم مامان اگه من بمیرم چیکار میکنی؟ گفت مرگ بگیری مردشور برده الهی به تیر غیب گرفتار بشی سرت به سنگ لحد بخوره ... لال شی ایشالا آخه این چه حرفیه؟! :| داشتم عزرائیلو میدیدم خداوکیلی... *ممنون از سیما جون*
-
افکار (متفرقه)
یکشنبه 3 دی 1391 21:50
گوشهایم را می گیرم ... چشم هایم را می بندم ... و زبانم را گاز می گیرم ... ولــــی ... حـــریـــفِ افکارم نمی شوم ... چقـــدر دردنــــاک است ... فــهــمــیــدن !
-
یلدا (متفرقه)
پنجشنبه 30 آذر 1391 09:31
امشب، طولانی ترین شب سال ، کنار بزرگترها ، خانواده و کسانی که دوستشون دارید بهتون خوش بگذره یلداتون مبارک
-
زمستون (خاطراتی)
یکشنبه 26 آذر 1391 19:57
آخیییییییییییییییی خدایا شکرت این دو روزه چقدر قشنگه... عجب هوایی دیروز هوا بارونی بود و امروز برفی چترم نداشتم دیروز که حدود 5 یا 6 بار خیس شدم و خشک شدم, خیس شدم خشک شدم ... فکر کنم اینقدر منقبض منبسط شدم سایزم تغییر کرد امروزم سر بالایی مسیر دانشگاه رو که میرفتم زمین لیز لیز پر از برف برفه گلوله میشد زیر کفشم اولش...
-
لبخند (جملات قصار)
پنجشنبه 23 آذر 1391 12:47
-
دسته !! (طنز)
چهارشنبه 22 آذر 1391 12:43
یه عمره داریم میریم سینما هنوز نفهمیدیم دسته ی صندلی مال خودمونه یا بغل دستیمون
-
اشک (جملات قصار)
چهارشنبه 22 آذر 1391 12:42
اشکها کلماتی هستند که به زبان آوردن آنها بسیار سخت است.
-
Wish I could be in this painting
چهارشنبه 22 آذر 1391 11:09
-
یادتونه؟ ( خاطراتی)
چهارشنبه 22 آذر 1391 11:08
-
بچه که بودیم... (متفرقه)
پنجشنبه 16 آذر 1391 15:43
بچه بودیم از آسمون بارون میومد بزرگ شده ایم از چشمامون می یاد!! بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم بزرگ شدیم تو خلوت بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه بچه بودیم اگه دلمون می شکست با یه آبنبات دلمونو بدست می آوردن بزرگ که شدیم وقتی...
-
تلاطم (متفرقه)
پنجشنبه 16 آذر 1391 14:54
ماهی ها از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند... و چون دریا آرام شد خود را اسیر تور صیادان یافتند. تلاطم های زندگی حکمتی از جهان هستی است... پس از خدا بخواهیم دلمان آرام باشد نه اطرافمان. *با تشکر از فرزانه جون*
-
آمد و رفت (متفرقه)
پنجشنبه 9 آذر 1391 13:47
ساده ی ساده ... از دست می روند ..! همه ی آن چیز ها که ..... سخت سخت ... به دست آمدند !