من از اینا وخواااااااااااااااااااااااااااااااااام
خیلی کوچیک که بودیم ، یه بار پسر خالم خوابیده بود روی پای داداشم
من مدت ها داداشمو خفه کردم که چرا گذاشتی اون بخوابه منم باید بخوابم.
اگه از اینا داشت از شر من راحت میشد
عجب آدمی بودماااااا
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
خب نینی 2 سال و یه روزمون کادوهاشو جمع کرده دور خودش داره ذوق میکنههههه
یه تشکر ویژه از همگی و مرسی از لطف همتون
ایشالا عروسی وبلاگتون بیام جبران کنم
خلاصه گذشته از شوخی دست همگی خیلی درد نکنهههههه
هدیه های این پست آپدیت شد...
بازم آپدیت شد
برای بار سوم آپدیت شد
( ببینم این رکورد آپدیت تا کی ادامه داره ... )
ادامه مطلب ...
بالاخره امروز برف اومد و بعد از ظهری اقدام به ساختن آدم برفی کردم
البته داداشم هم اومد و 2 تایی رفتیم
چشمتون روز بد نبینه هی برف های کثیف و گلی رو میاورد مینداخت روش میگفت زیرشه معلوم نیست
5 دقیقه یه بارم میگفت خلاقیت داشته باش این آدم برفی تکراری چیه می سازی
برداشته 2 تا شاخه گذاشته تو سرش اصن یه وضعی
خلاصه می خواست آدم برفی به سبک کوبیسم بشه
به هر حال با سلیقه ی 180 درجه متفاوت یه چی ساختیم دور هم
البته بیشتر سلیقه ی غیر خلاق منه
یه چیزی بگم، IQ در حد جلبک ،شال گردن برده بودم بندازم دور گردنش
شونصدتا عکس گرفتیم می خواستیم بیایم خونه داداشم از دور گردنم درآورد گفت شال نذاشتیییم
اینقده دستم یخ زده بود و بی حس بود دیگه زیاد شال و کلاهش هم مرتب نیست
توی ادامه مطلب می تونید مراحل انجام کار رو رو ببینید...
The Invention of Lying|اختراع دروغگویی(2009) - ریکی جرویس، متئو رابینسون
امروز 14 بهمن اینجا خونه
من با یه بافتنی و یه سوئی شرت و یه پالتو و یه پتو، هنوز دارم میلرزم
یه همچین آدم سرمایی هستم من :|
تقریبا 2 هفته پیش چندتا از دوستان برای بعد از پروژه ها یه برنامه ی عالی برای توچال ریختن
و ما هم بسی استقبال نمودیم و یه گروه 10 نفری رفتیم به دل توچال .
خیلی خوش گذشت خیلییییییییییییییییییییییییییییی یعنی هرچی بگم کم گفتم.
اولش که رسیدیم داشت برف میومد.
همون اول یه صبحانه ی دسته جمعی خیلی عالی خوردیم.
خیلی چسبید مخصوصا با نون سنگگ تازه .
با تشکر از تلاش های بی وقفه مهسا همیشه مادر خرج این برنامه ها
فقط نمیدونم چرا قسمت نمیشد من با صبحانه ام چای بخورم آخه هر بار که واسه من چای می ریختن به دلیل کمبود جا می ذاشتمش جلوی یکی از دوستان و اون طفلی هم هی حواسش پرت میشد از لیوان دم دستش چای می خورد
یه پیاده روی دسته جمعی تا خود ایستگاه 8 خب حالا یه کوچولو کمتر
یعنی وقتی اومدیم برگردیم مگه راه تموم می شد ،
ساعت ها طول کشید تا ما از دور یه کور سویی از مکان اولیه مون رو ببینیم
یه عالمه عکس یادگاری از زیباترین و مهمترین و هیجان انگیز ترین عناصر طبیعت اونجا
یه ناهار دست جمعی با اندکی ویبره
عوضش دیگه نیاز به جویدن نبود دهنمون حالت جویدن خودکار داشت
یه چای دبش تو سرما آخ که چقدر می چسبه
دوباره پیاده روی برگشت تا پائین
یه میان وعده با کلی میوه و لواشک ترررررررررررررررررررررش
و دوباره برگشت به خونه
با تشکر از زهرای خوبم که همش حواسش به من و بحث های پیرامون این قضیه بود
یه روز سرد برفی در کنار بهترین دوستات توی یه جمع گرم وصمیمی میشه یکی از بهترین خاطرات زندگیت
الهی قربون اون شلوار صورتی و بلوز بنفش و موهای آبشاریش بشم من
یعنی توی این video عاشق 2 قسمتشم
یکی اونجا که (گاگوله میکنه) 4 دست و پا میره دنبال باباش
دوم اونجا که بعد از نیم ساعت میگه HI
یعنی عالیههههههههه
موهاشم مثل بچگیای خودمه
( به قول داداشم همیشه موهات مثل درخت نخل داروگر بود )
ههعععععععععععععععععععی امروز امتحان آخرین عمومی دوره لیسانسم و به قول مهسا اولین امتحان آخرین ترم فردم بود
یعنی بدترین عمومی ای که تا حالا خونده بودم این درس بود
با هر صفحه یه روز از عمرم کم شد
دیگه آخراش روحم پرواز کرد کتابو دادم داداشم میخوند واسم میگفت
ولی خیلی خوبه تاثیرش از خوندن بیشتره چون من دیگه چشمم کلمات کتابو نمیدید عملا و چقدر متن کتاب بد بود
و یه چیزی اون 1 ساعت مرور صبح قبل از امتحان تو بی آر تی در حال حرکت و له شدن تاثیرش از یه هفته خوندنم بیشتره
میگین نه امتحان کنید