چند روز پیش با مامان و داداشم داشتیم راجع به خاطرات دوران ابتدایی و قبلش می گفتیم
با اینکه من خاطراتم خیلی محدوده و همه چیز رو واضح یادم نیست
ولی مرور خاطرات واقعا یه حس خاص داره
من عاشق این بودم برم مهد کودک اما چون مادرم خانه دار بود اسممو ننوشتن نامردا
عاشق سفالگریم بودم اما هرچی گشتم نتونستم اسممو توی یه کلاس سفالگری بنویسم
یاد لقمه هایی که مامان واسم میذاشت تو کیفم افتادم
همونایی که انقد نمی خوردمشون تا دوباره از کیف خارجشون می کردیم
یاد اون موقع ها افتادم که هر روز برناممو می چیدم تو کیفم تا یه وقت یه چیزی یادم نره
همون روزایی که من می رفتم و آهنگ یار دبستانی منو واسه بچه ها می خوندم
(بیچاره ها الان که یادم میفته خندم می گیره گندشو در آورده بودم هر سال هر سال)
همون روزایی که توی نمایش سیب و موز و پرتقال من نقش پرتقال داشتم
همون روزایی که منو کرده بودن مبصر بچه های کلاس اول و هر روز باهاشون بازی می کردم
آخی چه روزای خوبی
چقدر حس یادآوری اون روزا خاصهههههههههههه نههههه؟
خب طی خبرهای واصله گویا نامه هه از اوناست که به دست آدم نمیر سه و ذوق کور میشیم :|
واجب شده سایتشونو هک کنم ( البته فوقش بتونم حک کنم
)
سایتی که سایت نباشد سایت نیست ( گلنوش :|)
فک کنم صرفا می خواستن خاطره های مردم رو بخونن
دیدین که خاطره خوندن یواشکی چه کیفی داره
البته من که ندیدم، فقط شنیدم
اصلا هرکی خواست نامه به آیندش بنویسه بفرسته واسه من
صد در صد تضمینی توی همون تاریخ درخواستی واسش می فرستمش
تازه من دیروز یه فکرم به سرم زد که واسه آینده دوستامم نامه بنویسم و
ایمیلشونو بدم تا چند سال دیگه برسه به دستشون
ایششششششششششششششششش
جا داره بگم: واقعا که
امروز یاد یه چیزی افتادم... اوایل دوره لیسانسم یه نامه به آینده خودم نوشته بودم فکر کنم حدود یه سال دیگه به دستم می رسه
شدیدا مشتاقم بخونمش
داشتن حافظه 3 ثانیه ای ام خوبه ها... الان من یادم نیست توش چی نوشته بودم
خیلی برام هیجان انگیزه
یه مدت یه وبلاگ می خوندم یکی از موضوعاتش این بود: خاطرات اسارت در دنیا
حالا که بیشتر فکر می کنم می بینم چقدر این عنوان قشنگ انتخاب شده بوده
به نظر من خیلی مهمه آدم تو زندگیش البته بعد از خدا یه پشتوانه خیلی محکم داشته باشه
کسی که همیشه پشتت وایسه
کسی که وقتی بهت می گه حواسم بهت هست درستش می کنم خیالت راحت راحت باشه
کسی که کنارت وایسه نه مقابلت
کسی که با منطق باهات حرف بزنه نه با زور
کسی که یک درصد برای حرفات ارزش قائل باشه
پشتوانه خوب یعنی پیشرفت
یعنی آرامش
یعنی آینده
ادامه مطلب ...
اگر من یک ماه کامل برنامه ماه عسل و امثالهم رو ببینم به کلی نابود میشم...
چقدر از اطرافمون بی خبریم...
چقدر دنیا بی رحمه...
چقدر خوبه که هنوز آدم های مهربون و خوب هستن...
صبح از خواب بیدار میشی
یه کم اینترنت گردی می کنی
شروع می کنی به باز کردن page های مختلف
از شبکه های اجتماعی که توش عضوی تا وبلاگ هایی که بهشون سر می زنی
با یه عالمه اتفاق هیجان انگیز مواجه میشی
و اونوقته که به خاطر وجود تک تک افرادی که اطرافت هستن
از دوست گرفته تا آشنا و فامیل خداروشکر می کنی
و اونروز می شه یکی از موندگارترین روزهای عمرت
تا ساعت 10 انواع نرم افزار ریکاوری رو دانلود و نصب کردم به نتیجه ای نرسیدم دوباره فایل رو نوشتم:|
یعنی کل اطلاعات سکتورای هاردو ریخت بیرون جز اون فایل ورد من که می خواستم :|
بعضا فایلایی رو که زمانی که این لپ تاپو نخریده بودیم توش نریخته بودیمم دیده شد :|
چه کاری بود واقعا خب همون 8 تا 8:30 می نوشتی می رفتی پی زندگیت دیگه :|
نرم افزار ریکاوری خواستین تعارف نکنین هستااااااااااااااااا
بعضیاشون زمان بر بودن بی خیال شدم
صبح از خواب بیدار میشی
یه حس عجیب غریب داری
دست و صورتتو میشوری و میای سر جزوه هات
آخه ساعت 1 امتحان داری
ادامه مطلب ...
این برد شیرین و دوست داشتنی رو به همتون تبریک میگگگگگگگگگممممممممممممممم
عالیییییییییییییییییییییییییییی بووووووووووووووووووددددددددددددددد
کلی انرژی مثبت گرفتیم
امیدوارم تا آخرش همینطوری موفق باشن
دیروزم کلی خونه پدربزرگ جیغ و داد کردیم واقعا بازی دیروزم حیف شد...
نمی دونم چرا دیگه نمی کشم ترجمه کنم...
قرار آخرین دورهمی بچه های ورودی 89
برنامه ریزی ها:
چهارشنبه 7 خرداد 1393
اولین برنامه: دریاچه شورمست
به دلیل کمبود تعداد افراد ...........> کنسل
دومین برنامه: درکه
با موافقت اکثریت بچه ها ...........> تصویب شد
ادامه مطلب ...
دوشنبه 5 خرداد 1393
آخرین کلاس دوران لیسانس
یه کلاس عمومی بود که دقیقا توی همون کلاسی تشکیل می شد
که من تربیت بدنی 2 شطرنج داشتم
روزهای غمناک
باقی موندن فقط یک پروژه آزمایشگاهی و دو تا امتحان و یک پروژه پایانی
تا تموم شدن کامل دوران لیسانس
مثل برق و باد می گذره
بدون اینکه بفهمی چی شد
این دوران یکی از شیرین ترین دوران زندگیه
که بعید می دونم شبیهش تکرار بشه
حتی فکر نمی کنم ارشد هم فضاش به این خوبی باشه
آهای اونایی که توی دوران لیسانس قرار دارید قدر لحظه لحظه شو بدونین
قدر لحظه هایی که توش هستین رو بدونین قبل از اینکه بگذره
معمولا اینقدر حواس آدم به گذروندن درساست
این ترم تموم شه فلان واحدم بگذره
که وقتی چشم باز می کنه می بینه تموم شد
تموم شد به همین سادگی...
روز آخر اینقدر توی فضای دانشگاه عکس گرفتیم که هرکسی که رد میشد
می گفت آخی اینا ترم یکین...
و من همچنان دارم آلوچه مخلوط می خورم ...
سه شنبه 30 اردیبهشت 93
دوباره خریدای مهسا یه بهونه خوب شد واسه یه روز خاطره انگیز دیگه
بازم من و مهسا و زهرا و تجریش
صبحی که پاشدم دلم گرفته بود.
گفتم بذار آهنگ گوش کنم حال و هوام عوض شه.
آهنگام رو رندمه!
آهنگ اول که خودم انتخاب کردم هیچی.
آهنگ دوم: گریه کن مرتضی پاشایی
گریهههههههه کن تو میدونی پیش اون نمیمونی ....
آهنگ سوم : بوسه های تیغ مازیار فلاحی
عکس چشمات پیش رومه بغض عشقت تو گلومه صورتم از گریه خیسه دیگه کار من تمومه
گفتم آهنگو ولش کن بذار برم یه چرخی تو اینترنت بزنم:
خبر جدید: درگذشت نیما وارسته نوازنده خوب کشورمان ( خدا رحمتشون کنه)
فکر کنم قبلش حالم بهتر بود
من دیگه حرفی ندارم
به سلامتی اون داداشی که وقتی می فهمه تو دلت می خواد یه کاری رو انجام بدی
عزمشو صدبرابر بیشتر از خودت جزم می کنه که حتما اون کار انجام بشه ...