بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

بعد از سه هفته کار

خب تقریبا سه هفته از سرکار رفتنم گذشت 

اوووووووم کلی حرف دارم واسه گفتن 

 

 از اون موقع که شروع کردم واسه ارشد خوندن 
از خدا خواستم تا هرچی به صلاحمه اتفاق بیفته 
ارشد قبول شدن سر کار رفتن یا هرچیزی
درسته اگه نتیجه به تمایلم نزدیک نباشه خیلی بهم فشار روحی وارد میشه
ولی خب مهم اینه میدونی کارتو سپردی دست اونی که صلاحتو میدونه
در مورد کار پیدا کردن هم خدا پارتی من بود
تو جامعه کنونی که پیدا کردن کار + محیط سالم خیلی سخت شده
و این روزا لحظه لحظه لطف خدا رو به خودم حس میکنم
پس قبل از تعریف کردن هرچیزی
بهترین پارتی جهان خیلی مرسی  خیلی

چیزی که برام خیلی مهم بود از محیط کار
سالم بودنش همراه جای زیاد برای پیشرفت داشتنش بود
که خداروشکر  همینطورم هست
ویژگی بعدیش وجود همکارای خوبه
حالا اونایی که فیلداشون با من متفاوته توی موارد متفرقه خیلی کمکم میکنن و هواسشون بهم هست
سردمه گرممه سرما خوردم موقع غذا موقع خوراکی هر موقعی 
خصوصا اینکه ته تغاریم هستم 
و همکاری که فیلدشون با من یکیه و هیچ چیزی از یاد دادن و وقت گذاشتن دریغ نمیکنن
این خیلی با ارزشه 
ضمن اینکه احترامها حفظ میشه حد و مرزا رعایت میشه در عین حال روابط خشک نیست

فکر میکنم ادمین با توجه به تجربشون میدونن دارن چیکار میکنن
چون اوایل به من میگفتن کد بزنین و پروژه رو نمیخواد بخونین من مقاومت میکردم
اما الان میبینم که خیلی بهتر راه افتادم
پریروز اومدن کدی که زده بودم رو دیدن
کلی تعریف کردن که good و از ایده تون خوشم  اومد و اینا
منم هی میگفتم مرسی هی میگفتن بی تعارف دارم میگم 
من :   به توان n      
کدا: 
اوشون: 
همشم میگن شما بلدییییییییییین من میدونم 
هی هم شکسته نفسی میکنن توضیح که میدن میگم فهمیدم
میگن چه زود فهمیدین من کلی طول کشید اینو فهمیدم ( الکی میگن من میدوونم )
یا مثلا میگن اینجاشو بگین منم میخوام یاد بگیرم 
کلا در حال شکسته نفسی کردن هستن ایشون
درحالیکه کد رو نگاه میکنن سه سوت میفهمن چی شده ها 
سه سوتم جابه جا میکنن اصلا با چشم دیده نمیشه 
خلاصه اینکه همیشه علمتون رو به دیگران ببخشین خیلی خوبه
ادمین کارآموزیم با اینکه خانوم هم بودن اصلا اینجوری وقت نمیذاشتن ...اصلا 
البته یه نفر دیگه بودن که خیلی مهربون بودن و کمک میکردن

دیگه اینکه شرکتمون یه کمد داره وسطش که پر از خوراکیش میکنن 
چیپس و پفک و پاستیل و اینا بعد یه لیست مینویسن هر کی هرچی میخواد میره تیک میزنه
بعد همه معمولا ذخیره زمستونی میکنن مثلا پفکا که میاد هنوز وارد لیست نشده رو هوا میره 
و به قول همون آقای مصاحبه روانشناسی که عضو هیئت مدیره شرکتن
شرکت فلان نیست که مهدکودک فلانه ( فلان = اسم شرکت ) 
به بهونه های مختلفم از مردم شیرینی میگیرن
کلا دارن شیرینی میدن
من و یکی از بچه ها سرما خوردیم اومدن میگن شما سرماخوردین نمیخواین شیرینی بدین 
گویا باید حقوق اول و بیمه اول و اینام شیرینی بدم 
البته من که کلا شیرینی دوست ندارم 
لواشک برده بودم قرار شد توی اون کمده لواشکم اضافه کنن 

دیگه اینکه همون آقای مصاحبه روانشناسی هی میان سر میزنن میگن خسته نباشید که خیلی حرف هم نزنیم
ضمن اینکه به بچه های صنایع کمک میکنن و اینا
هی هم میگن تجمع بیش از دو نفر ممنوع یا میگن صدای خوراکی میاد 
یه بار داشتیم همه با هم حرف میزدیم یهو ایشون در زدن اومدن تو همه برگشتیم سمت مانیتورا 
ولی گویا همه نیش باز 
( تصور کنین پیج شیش تا نیش باز که زل زدن به مانیتور )
بعد ایشون گفتن خسته نباشین
چرا همتون دارین میخندین
خودتون دارین خودتونو لو میدین
وااااااااااااااای
یعنی صحنه دیدنی ای بوده هاااااااااااا 

دیگه اینکه این وسطا سرما هم خوردم  قرصم میخوردم کدم میزدم 
دیگه میومدم خونه بی هووووووووووووووش میشدم رسما

دیگه دیگه دیگههههههه خیلی چیزای دیگه 
ته ته تهش مهم اینه خداروشکر در مجموع همه چی خوبه 
امیدوارم بتونم بهتر بشم تا کمتر مزاحم ادمین کار باشم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد