بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

کودکیم


دلم برای کودکیم تنگ شده....
برای روزهایی که باور ساده ای داشتم
همه آدم ها را دوست داشتم...
مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم
مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود...
دلم می خواست "ممُل" را پیدا کنم
از نجاری ها که می گذشتم گوشه چشمی به دنبال "وروجک" می گشتم
تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود
دلم برای خدا تنگ شده ...
خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم...
دلم برای کودکیم تنگ شده ...
شاید یک روز در کوچه بازار فریب دست من ول شد و او رفت ..


لابه لای این روزها

از اول مهر تاحالا دومین باریه که سرما خوردم.*'+_+ cold 2 هفته پیش سرما خوردم هفته پیش بهتر بودم این هفته دوباره سرما خوردم.*:| straight face

حالا سرماخوردنم به کنار . سه شنبه این هفته هم ارائه دارم. دلم واسه بچه ها میسوزه که باید صدای خوشگل و تو دماغی منو تحمل کنن. یادمه قدیما میگفتن سرماخوردگی n تا ویروس مختلف داره که اگه یکی از اونا رو بگیری دیگه اون ویروس رو نمیگیری و یکی دیگه از ویروس ها رو میگیری.*:-? thinking ولی اون n یه عدد متناهی بود که الان من یادم نیست و من حدودا n به توان n بار فقط خودم به شخصه سرما خوردم .*:| straight face پس میتونم این نظریه رو نقض کنم 

(خدایا شکرت یه وقت فکر نکنی من دارم ناشکری میکنمــــــــــــــــا نــــــــــــــه*8-> day dreaming)


گفتم صدا یاد یه چیزی افتادم. *:D big grinچند وقت پیش(دوران سرماخوردگی اولم) یه روز هندزفری گذاشته بودم تو گوشم.*o|^_^|o music ( اینجا باید ذکر کنم که خیلی خیلی خیلی کم پیش میاد من هندزری رو توی دوتا گوشم بذارم چون تو خیابون که خطرناکه*:-S worried ، توی بی آرتی هم که آدرس میپرسن*/:) raised eyebrows البته همیشه در اون گوشم که هندزفری هست صحبت میکنن*:| straight face ، توی خونه هم ممکنه کسی کاری داشته باشه*:D big grin ) از قضا اینبار توی دو تا گوشم بود و داشتم آهنگ مترسک مازیار فلاحی گوش میدادم*o|^_^|o music همشم با اون مترسکه همدردی میکنم اصن یه وضعی*:-S worried بعد فکر کردم دور و برم خالیه داشتم واسه خودم با آهنگ میخوندم بعععععععععععععد اونجاشم بود که میگه آدما رو دوست ندارم عاشق شمام کلاغا آآآآآآآآآآآااا آآآآآآآآآآآآآآآآآآآ *o|\~ sing (به این آ های آخرش دقت کنین ساده از کنارش نگذرین.*:D big grin) خلاصه همینجوری با اون صدای خوشگل تو دماغیم داشتم میگفتم آآآآآآآآآآآآ آآآآآآآآآآآآآآ آآآآآآآآآآآآآآآآآ*o|^_^|o music*o|\~ sing همینجوری بالای سرمو نگاه کردم*/:) raised eyebrows دیدم بابام بالای سرمه یعنی اصن ....


امروووووووووووووووووووووووووز بگین خب

سوار بی آرتی بودممممممممممممم

بععععععععععععععععععععععععد

همینجوری تو فکر خودم بودم

یهو مچ دستم درحالت پیچش حداکثری بین میله و در گیر کرد*:(( crying

یعنی اگر بدونین چه دردی داشت.*:(( crying کلی هم وایسادم تا همه مسافرا سوار شن راننده در رو ببنده*:| straight face

یه همچین آدم توداری هستم من *:D big grin

بازم دستم کبود شد*:| straight face


آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی دستمممممممممممممممممم

*:D big grin


باز هم بی آر تی

این روزها بی آر تی خیلی شلوغ تر از قبل شده

مجبورم زودتر راه بیفتم چون مدت خیلی بیشتری توی ایستگاه معطل میشم خیلی طولانی*~X( at wits' end

این مدت طولانی باعث میشه تجمع جمعیت توی ایستگاه بیشتر بشه و سوار شدنم سخت تر میشه*8-| rolling eyes

یکی از جاهایی که باید بی آرتی سوار شم چهار راهه و چراغ های خیلی طولانی مدت داره

چندروز پیش رفتم توی ایستگاه و چون چراغش طولانی بود 4 تا بی آرتی وایساده بودن 

تا ته ایستگاه و دم اتوبوس آخر رفتم ولی همه پر پر بودن*:| straight face

یه دفعه دیدم یه اتوبوس جدید اومد که تقریبا هم خالی بود ( البته خالی از دید من با خالی در تصور شما خیلی فرق داره) . راننده هم دید یه جمعیتی چشم میچرخونن واسه یه بی آرتی جدید... یه دفعه نگاه کرد گفت : 1...2....3... دستاشو زد به هم و ادای دویدن رو درآورد... خیلی صحنه ی بامزه ای بود*:D big grin


همینجوری نوشت: جاتون خالی دیدین که آدم وقتی یه وسیله مثل گوشی و امثالهم میخره همون روز اول همه زیر و بمشو در میاره... منم نشستم همون شب اول که زیر و بم mp3player رو در بیارم چشمتن روز بد نبینه رفتم گشتم رسیدم به setting رفتم توی زبانها بینم چه خبره همینجوری داشتم بالا پایین میکردم روی زبان ژاپنی دستم رفت رو تایید یعنی عالی بود.وقتی هم یه چیزی رو تایید میکنی از اون قسمت خودش میاد بیرون دیگه یه مدت سرم گرم بود *:D big grin 


دوستانه

دیروز توی راه برگشت از دانشگاه یکی از دوستام داشت در مورد دوستی میگفت

اینکه دوست کسیه که آدم دلش براش تنگ بشه... 

زمان هایی که تو محیط علمی نیست مثل تابستونا بازم ازش خبر بگیره

همیشه باهم در ارتباط باشن...

با هم چند وقت یکبار بیرون برن

میگفت من از آدمهایی که یه روز خوشحالن یه روز ناراحت خوشم نمیاد

از کسایی خوشم میاد که همیشه خوشحالن هستن

کسایی که با معرفتن

کسی مثل سال بالاییمون که با وجود سال بالایی بودن با جمع ما خودمونی شده و...

جالبه ... نظر شما چیه؟

یه جمع دوستانه میتونه بزرگ باشه ... اکیپی باشه ...چند نفر توی یه جمع باشن

ممکنه بازم توی اون اکیپ چند به چند باهم صمیمی تر باشن 

ممکنه بعضیا هم فقط باشن



یه چیزی بزارید بچه تون تا میتونه شیطونی کنه... هیچ وقت جلوی شیطونی هاشو نگیرین

همه از جمله خودم بیشتر از افراد شیطون خوششون میاد

گرچه شرایط زندگی آدم ها با هم خیلی فرق داره هیچ وقت قابل مقایسه نیستن



غافلگیرزده شدگی حاد ...

دیروز دوستای دانشگاهم بهم کادوی تولد دادن 

یه mp3 playeeeeeeer  .. منم که عاشق آهنگ گوش کردن ... *<:-P party*o|^_^|o music

این چند روز همش منو میذاشتن سرکار میرفتن این گوشه کنارا ... همش مرموز میشدن*:-? thinking

هی منو سرگرم میکردن ... هی منم میرفتم میپریدم تو کلاس   اونام یه واکنش های خفیفی نشون میدادن *=)) rolling on the floor

نشون به این نشون :

حالا این هی که میگم 2 بار بوداااااااااااااااا *:D big grin  گفتم جو بدم مزه اش بیشترشه *:D big grin

خلاصه اینکه دیگه شرمنده کردن و کلی ذوق زده شدیم ووووووووووووووو ...

تازه یه ایده ی ابتکاری هم زده بودن یه چیزی درست کرده بودن صفحه ی اولش عکس های خودمه و عکس های دسته جمعی مون و صفحه های بعدیش عکس تک تک دوستای عزیزم ... خیلی دوستش دارم حالا قراره همه پشت عکساشون واسم یادگاری بنویسن 

دست همشون درد نکنه *>:D< big hug


باز آمد عطر دلنشین :| ماه مهر ...

آخی امروز اول مهر بود*:D big grin

باز آمد بوی ماه مدرسه *:| straight face....*:D big grin

همشاگردی سلام همشاگردی سلام 

پنجره پنجره پنجره ها...

(جشن عاطفه ها بود یا نیکوکاری( یادم نیست کدوم مال عیده *:-? thinking))

چقدر وقتی تلویزیون این آهنگا رو میذاشت من حرص میخوردم *#-o d'oh!(حالا گفتن نداره)

امروز صبح که میرفتم دانشگاه مدارس داشتن سرود ملی پخش میکردن یادش به خیر*8-> day dreaming

صف وایسادن- ازجلو نظام- سرود ملی- دعای فرج و...

نزدیک تابستون که میشد میشماردم و جمع میزدم ببینم چندروز تعطیلم

30+30+30*:-B nerd

راستی ماه های تابستون 31 روزه ست آخ جون 3 روز بیشتر *:> smug

تیر که تموم میشد اشکال نداره 2 ماه دیگه هست *<:-P partyمرداد که میگذشت بابا یه ماه دیگه مونده *8-> day dreaming

(مشغول ازمبه اید اگه فکر کنید من دبیرستانم از این تفکرات داشتم*:| straight face... اینا مال دبستان بود*:D big grin)

حالا خودمونیم با اینکه بچه درسخون بودیم ولی من که به شخصه دم مهر که میشد دلم میگرفت 

 (شکلکاشون چه ضایع شده *:| straight face)

دیروز داشتم مصاحبه با شکوفه های سال اولی رو میدیدم*>:D< big hug 

خداییشم این مصاحبه ها دیدن داره... بچه ها اونقدر پاکن که حرفاشونم شیرین و دلنشینه *8-> day dreaming

ازشون میپرسید می خواید چیکاره بشید؟ یکیشون میگفت خواننده*o|\~ sing ... عزیزم

یکیشونم که گریه میکرد میگفت مامانم گم شده*=)) rolling on the floor... ( الان همون حالتی ام که نمیدونم گریه کنم یا بخندم )

منم هرروز که میرم دانشگاه مامانم گم میشه*:-S worried ...*:D big grin

میخوام به مناسبت این اول مهری یه بخشی از قصه های امیر علی نوشته ی امیر علی نبویان رو براتون بذارم*8-> day dreaming

داستاناش خیلی قشنگن و چقدر من با این بخش همزادپنداری میکنم *:D big grin


                                       **اول مهر**                                                                      

بعید است محصلی وجود داشته باشد که معتقد نباشد بهترین و عزیزترین فصل سال تابستان است.اما چه کنیم که روز ها می ایند و می روند و پاییز و موسم تحصیل هم فرا می رسد.

این مسئله برای بنده که ارادت ویژه ای به تعطیلات دارم و بی میلی بیمار گونه ای به باز گشایی مدارس نمودی بی مثال دارد.بدین ترتیب که وقتی تقویم فرارسیدن شهریور را هشدار می دهد و بعد کجاوه ی کج و کوله عمرم در سرازیری نیمه ی دوم ان ترمز می برد ماتمی عجیب وجودم را فرا می گیرد.نا گفته نماند غم این مصیبت وارده وقتی مضاعف می شود که با معرکه گیری های مرسوم فک و فامیل و حتی رادیو و تلویزیون توام می گردد که ضمن رفتاری مملو از حس ترحم به امثال بنده در تلاش اند وانمود می کنند چه اتفاق فرخنده ای در پیش است. 

     هرچند که تمام همدردانم خوب می دانند این اش کشک خاله خانم را تا قاشق اخر باید خورد و به زور به به و چه چه کرد.   توضیح انکه اگر کسی تا اینجای بحث هنوز مردد مانده که ایا به بنده شبیه است یا نه باید عرض کنم یکی از نشانه های بارز یک ماتم زده ی واقعی از فرا رسیدن فصل مدرسه این است که در روز های پایانی شهریور مدام تقویم را به امید یافنتن تعطیلی های رسمی ورق می زند با یافتنشان شاد و با مشاهده اصابت حتی یکی از انها به روز جمعه غمگین...


"بخشی از قصه های امیر علی- امیرعلی نبویان"