بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

هیاهوی زندگی (متفرقه)

            در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت ،
در حالیکه گویی ایستاده بودم !
چه غصه هایی که فقط به غم دلم حاصل شد،
 در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود !
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود !
به همین سادگی …

قدیم ندیما (خاطراتی)

چند وقت پیشا داشتیم با داداش و مامانم درباره ی قدیما صحبت میکردیم*8-> day dreaming خلاصه رسیدیم به یه عروسکی که یکی از دوستای بابام برام آورده بود و داداشم گفت بیارش یه بار روشنش کنیم گفتم همه رو جمع کردم بسته بندی کردم اون بالاست خلاصه رفت آوردشون*:| straight face ... البته خوب کاری کرد کلی خاطره زنده شد منم یه عکس ازشون گرفتم. البته اینا یه بخشی از عروسک های دوران کودکیم هستن یه تعدادیشون جای دیگه بودن *>:D< big hug... دیروزم خالم یه فیلم از بچگی های هممون گذاشته بود ... جالبه داشتم فکر میکردم چقدر ذهنیت بچگیمون با الان فرق داشته... اون موقع به این فکر نمیکردیم چه شکلی هستیم دیگران راجع به ما چی فکر میکنن الان چی کار کنی ضایع نباشه  چقدر بی دغدغه بودیم *8-> day dreaming... خیلی ... به لطف شوهرخاله گرامی کار آموزیمم جورشد از فردا باید برم کارآموزی... از شما چه پنهون خیلی استرس دارم *:-S worriedهمیشه رفتن به جای جدید که نمیدونی می خوای با چی مواجه بشی خیلی سخته خیلی ... امیدوارم  فردا روز خوبی باشه *8-> day dreaming


D:

یعنی ما واسه پروژه اومدیم به من گفتن یه چیزی سرچ کنم این عکس رو دیدم دلم نیومد نذارمش 
خوبی هانیه جون؟ :دی

جاروبرقی(خاطراتی)

بالاخره این امتحانای فشرده ی سخت تموم شدن  ولی خب 2 تا از پروژه هامون موندن برای  بعد از امتحانا یکیشون همون جاروبرقی ها بودن که قبلا پستشو گذاشتم ... یعنی اگر بدونین ما چی نوشتیم  بعد از امتحان ها فقط 2 روز واسه نوشتن پروژه وقت داشتیم اینه که خیلی عجله ای کد زدیم و احتمال بی دقتی رفت بالا ... وگرنه خودتون که میدونین ما کدزن های حرفه ای هستیم   خلاصــــــــــــــــــــــه چشمتون روز بد نبیه  قرار بود یکسری چاله تو زمین باشه که در صورتی که جاروها رفتن توش 10 ثانیه زمان بگذره و بعد جاروها بیان بیرون ... جاروها یه مدت که زباله ها رو جارو میکردن نمیدونم مردم تو آشغالاشون چی میریزن این طفلکی ها یکم گیج ویجی میزدن چاله ها روهم میخوردن*:D big grin بعــــــــــــــــد وقتی اولویت های حرکتشونم  تغییر میدادیم که وایسن گوشه ی زمین کم کم میرفتن تو دیوار جسمشون در میرفت روحشون میومد زباله ها رو میخورد*:| straight face یعنی .... *=)) rolling on the floor  بعد ما اینقدر درگیر الگوریتم کلی بودیم یه شرط کوچیک که جاروها همدیگه رو شی حساب کنن نذاشتیم، یه کم جاروها از روی هم رد میشدن سرتون رو درد نیارم آخرشم گویا میفتادن تو لوپ چندتا تا زباله میموند تو زمین  فقط همین چندتا مشکل کوچیــــــــــــــــــــــک *:D big grin البته مشکل غیب شدنشون رو حل کردیم .یعنی مشکل اصلی از طراحی زمین بود این یکی از ما نبود  روز ارائه 2 تا مشکل اصلی که به چشم میومد یکی این بود که جاروها از روی هم رد میشدن و دومی این که چندتا زباله میموند تو زمین. البته سعی کردیم پاکشون کنیم ولی نشد  خلاصه  لحظه ی ارائه فرارسید و ما رفتیم برنامه رو اجرا کردیم واستاد نشست با ذوق جارو ها رو دنبال کردن *:D big grin اون اولش که جاروهامون خوب راه میرفتن یکی از بچه ها اومد تو اتاق تا ایمیل استاد رو بپرسه وقتی نزدیک شد به رد شدن جاروها از روی هم ،رفت بیرون *:| straight face مهسا اومد حواس استاد رو پرت کنه گفت استاد میخواین تا آخرش ببینین؟استاد داشت میگفت نه  که یهو از روی هم رد شدن استادم گفت اینا چی کار کردن ؟ جادوگری کردن؟ (من الان نمیدونم بخندم یا گریه کنم *:(( crying*=)) rolling on the floor) دیگه حواسش رفت به این قضیه آخرش که آشغالها میموندن رو ندید*:> smug 
پروژه ی بعدیمون هم که شروع شده قراره واسه کامپایلر تحلیل گر لغوی و نحوی بنویسیم یعنی هر روز میریم دور هم مهمونی میگیریم بر میگردیم ...عجب اوضاعیه
جاتون خالی من یه ترم کامله دارم تو دانشگاه ناهار کوکو سیب زمینی میخورم البته توی همین یه غذا کلی تنوع وجود داره مثلا یه روز خیارشور هاشو خورد کردن یه روز کامله یه روز نون لواش میدن یه روز باگت *:| straight face من الان چی جوریم؟*:-S worried*:(( crying


نسخه ی جدید بلاگ اسکای

قسمت مدیریت رو خیلی تغییر دادن

لایک گذاشتن ولی قالب های خودشون هم لایک رو ساپورت نمیکنه!

پاسخ به نظرات شکلک نداره

شکلک جدید هم که اضافه نشده 

تا اینجای کار که 

الان حس گردش دارم

مثل وقتایی که آدم گوشی جدید میخره زیر و بمشو میگرده ببینه چه خبره 

این نیز بگذرد... (متفرقه)

همیشه در سختی ها به خودم می گفتم

” این نیز بگذرد ..”

هنوز هم می گویم ..

اما حال می دانم آنچه می گذرد عمرِ من است ، نه سختی ها...