بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

خوشبختی


آنها که موهای صاف دارند
فر می کنند
و آنها که موی فر دارند
موی‌شان را صاف می‌کنند
عده‌ای آرزو دارند خارج بروند
و آنها که خارج هستند برای وطن دلشان لک زده و ترانه‌ها می‌سُرایند
مجردها می‌خواهند ازدواج کنند
متأهل‌ها می‌خواهند مجرد باشند...
لاغرها آرزو ﺩﺍﺭﻧﺪ چاق بشوند
و چاق‌ها همواره حسرت لاغری را می‌کشند
شاغلان از شغلشان می‌نالند
بیکارها دنبال همان شغلند
فقرا حسرت ثروتمندان را می‌خورند
ثروتمندان دغدغه‌ی نداشتن صفا و خون‌گرمیِ فقرا را دارند...
افراد مشهور از چشم مردم قایم می‌شوند مردم عادی می‌خواهند مشهور شده و دیده شوند
سیاه‌پوستان دوست دارند سفیدپوست شوند و سفیدپوستان خود را برنزه می‌کنند...
و هیچ‌کس نمی‌داند تنها فرمول خوشحالی این است:
"قدر داشته‌هایت را بدان
و از آنها لذت ببر"
قانونهای ذهنی می‌گویند خوشبختی یعنی "رضایت"
مهم نیست چه داشته باشی یا چقدر،
مهم این است که از همانی که داری راضی باشى
آن‌وقت ”خوشبختی

این روزهای کاری

اتاقم عوض شد به اتاق برنامه نویسا منتقل شدم

خب چون همه صنایعی بودن و مدیر شرکت هم فیلدشون صنایعه

مدام توی اتاق کارا رو چک میکردن و سر و صدا خیلی زیاد بود

اتاق برنامه نویسا اروم تره

فقط با ادمین کار از نظر شرایط محیطی تفاهم برقرار نیست

ایشون اتاق تاریک دوست دارن به نور حساسن

منم گفتم اتاق تاریکه اومدن برام لامپ وصل کردن 

نورش میخوره توی  چشم ادمین دقیقا 

من و یه خانوم برامه نویس IOS اومدیم توی اتاق

فکر کنم تا چند روز دیگه ادمین در میره

چون اون خانومم دوست دارن پنجره باز باشه هوا رفت و امد کنه 

اما پنجره دقیق پشت سر ادمینه و کاملا اذیت میشن ایشون 

وقتی که منتقل شدم بچه ها تک تک اومدن گفتن چقد جاتون خالیههههه اون همکارمونم که گلدون اورده بودن 

گفتن حیف اتاق تاریکه وگرنه گلدون رو میزتون رو براتون میاوردم 

دو روز پیش تولد همین خانوم برنامه نویس ای او اس بود

خودشون کیک درست کرده بودن اورده بودن

دیگه جمع شدیم براشون تولد گرفتیم 


 

ادامه مطلب ...

اتاق سبز

وقتی همکار جان یه عالمه گلدون قشنگ واسه اتاق میخرن

و گلنوش ذوق میکند

 

ادامه مطلب ...

هفته ای که گذشت

این هفته هفته خیلی سختی بود 

یه کار فورس رو بهم سپرده بودن و منم یکشنبه از این ویروسای جدید گرفتم که شامل پنج شیش تا درد همزمان ( دیگه اسم نمیبرم ) میشه 

دیگه رفتم دکتر برام سرم و امپول ضد تهوع و ... تجویز کرد با سه روز استراحت که من همون روز اول رو خونه موندم و بقیشو رفتم تا کارمو انجام بدم 

ولی واقعا روزای اول فشار زیادیو تحمل کردم چون چیزی نمیتونستم بخورم شدیدا ضعیف بودم 

دیگه مجبور شدم پنجشنبه هم برم تا کار فورس تموم شه 

کارفرمامون میگه فک کنم از هفته بعد باباتون نذارن بیاین سرکار  

ادامه مطلب ...