بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

آرامش (آهنگ)

چشات آرامشی داره که تو چشمای هیشکی نیستبهنام صفوی
میدونم که توی قلبت بجز من جای هیشکی نیست
چشات آرامشی داره که دورم میکنه از غم
یه احساسی بهم میگه دارم عاشق میشم کم کم
تو با چشمای آرومت بهم خوشبختی بخشیدی
خودت خوبی و خوبی رو داری یاد منم میدی
تو با لبخند شیرینت بهم عشقو نشون دادی
تورویای تو بودم که واسه من دست تکون دادیییییییی                             
از بس تو خوبی ، میخوام باشی تو کل ، رویا هام
تا جون بگیرم ، با تو باشی امید ، فردا هام
چشات آرامشی داره که پابند نگات میشم
ببین تو بازی چشمات دوباره کیش و مات میشم
بمون و زندگیمو با نگاهت آسمونی کن
بمون و عاشق من باش بمون و مهربونی کن 

شاعر:مریم اسدی  

 

  لینک دانلود

 

پ.ن: لطفا از گذاشتن نظراتی همچون عاشق شدی جدا خودداری فرمایید 

گذاشتن چنین نظراتی پیگرد قانونی دارد  

آهنگ آرومیه

اووووووووی سوختم (متفرقه)

 الهی فداش بشم ... چرا به بچه شک وارد میکنین خووووووووو 

فور اور ... (ترول)

 جان من قیافشو بعد اینکه واسه خودش نامه رو میندازه نگاه کنین  

چه ذوقی داره.... عاشق این قیافه  همیشه تنهای ترولم...

بچه که بودیم یه سری تفریحات سالم داشتیم یه صندوق درست میکردیم 

میرفتیم تو دوتا اتاق مختلف واسه هم نامه مینوشتیم مینداختیم تو اون صندوقه 

بعد مال اون طرفیا رو برمیداشتیم میخوندیم حالا که چی بشه یادم نیست  

واقعا سالمی تفریحاتمونو الان با تمام وجود حس کردین نه!!!

شوق درس (خاطراتی)

دیروز رفته بودیم خونه پدربزرگم ... بحث درس و امتحان و جزوه ی کپی شده و اینا بود... 

یه جزوه دست داداشم بود دوست دوستش از روی یه دختره کپی کرده بود تا رسیده بود به داداشم... 

بعد مادربزرگم بهش میگه دیگه این جزوه مال دختره ست باید با شوق درس بخونی بعد من گفتم دیدم من اصلا با شوق درس نمیخونم نگو جزوه هامو از پسرا نمیگیرم میدونین پدربزرگ خوبم چی گفت!!!

گفت:پسرا باید از تو جزوه بگیرن که با شوق درس بخونن !!!

الهی فدای پدربزرگ خوبم که اینقدر هوای نوه دختریشو داره آخه...   

تازه کلی به داداشم گفتم نگا پسرا رو همه نیازمند به جزوه یه دختر و اینا هی داشتم پز میدادم  

دختره با اون جزوش آبرومو برد...  کلی اشتباه داشت...

ماحصلش رو نوشته بود ماه عسلش   ....... حالا این که بالای جزوش کلی نقاشی داشت بماند 

خب جزوه مینویسید مثل من فقط به درس فکر کنید دیگه ای بابا...

گیره لباسی (متفرقه)

 عجب چیزیه باید یکی واسه اتاقم بگیرم... گرچه به قول داداشم برای من اینم جواب نمیده!!!

شکر (خاطراتی)

میخوام اینجا خدارو به خاطر وجود یه سری افراد دوست داشتنی اطرافم شکر کنم 

از خانواده و پدربزرگ مادربزرگ که بگذریم من سه تا خاله دارم که خیلی ماهن و 

 خیلی دوسشون دارم خدایا شکرت که من خاله هایی به این خوبی دارم .... 

خیلی دوستشون دارم ان شاء الله که سلامت باشن و شاد .

غیرت (متفرقه)

چقدر بدم میاد از این مردایی که موقع گیر دادن به زن و بچه که میشه واسه ما غیرت دارن 

 ولی وقتی نوبت حمایت از خانواده میشه غیرت یادشون میره

سد (خاطراتی)

خب امروز اولین امتحانو دادیم رفتیم تو دل امتحانا دیگه دعا یادتون نره ها 

گرچه ما کارمون از دعا گذشته 

نمیدونم چرا امروز تو بی آرتی هرکی وارد میشد تعادلش بهم میخورد میفتاد رو من 

قضیه چی بود نمیدونم حداقل ۵ نفر افتادن رو من  

حالا آدمم روش نمیشه چیزی بگه خب اونام حق دارن تعادلشون بهم میخوره دیگه  

ولی کمرم نصف شده از این ور پرس شدم و  

از اون ور خندم گرفته بود که هرکی میومد میفتاد رو من 

یادم باشه دیگه اون قسمت مخرب واینسم

امنیت (خاطراتی)

من و داداشم نشسته بودیم تو اتاق من داشتم درس میخوندم داداشم اینترنت بود یهو یکی یه چیزی بلوتوث کرد ... حالا هی داداشم میگه گلنوش اذیت نکن میگم بابا من نیستم ... 

 دقت کردین تو خونه خودمونم امنیت و آسایش نداریم ...نفهمیدیم کـــــــی بود!!! 

 دیگه حواستون باشه بلوتوثتونو روشن نذارید تو خونتونم بهتون رحم نمیکنن!!!

کنگر (خاطراتی)

جالبه من یه سری از غذاهارو واسه اولین بار خونه مادربزرگم میخورم 

ما هر جمعه میریم خونه پدربزرگم دیروز واسه اولین بار خورشت کنگر خوردم 

جای همه خالی لنگرم انداختیم تا نصف شب اونجا دیگه پانمیشدیم بیایم  

 

 

پ.ن : البته عکس رو از اینترنت گرفتم همین شکلی بود دیگه 

پ.ن : ضمنا نصف شب من ساعت ۱۱  e

ای زندگی

یه روز اومدیم بشینیم تو اتاق درس بخونیما 

اولش که مامانم و داداشم اومدن تو اتاق کلی بحث منطقی کردن 

بعد همسایه کناریمون( یعنی دیوارشون چسبیده به دیوار اتاقم) از هرچی لوازم کار اعم از دریل و مته و چکش و اینا بود استفاده نمودند و کوبیدن به همین دیوار مشترک... 

و الانم دارن آسفالت محوطه مونو میکنن.... 

ای خدا ...خیلی من این چند وقته تمرکز دارم  چرا بامن اینجور میکنین آخه...

خودم...(متفرقه)

من خودم را در شلوغی کوچه های زندگی گم کرده ام

من سادگیم را در میان رنگهای زندگی گم کرده ام

من به دنبال خودم در کوچه ها حیران و سر گردانم

جستوجو آغاز میکنم تا آنی را بیابم که سالها گم کرده ام

سالهای بچگی او با من و همراه من در لحظه هایم بود

وای بر من که زندگی را در میان زرق و برقها گم کرده ام

پیرمرد سرزمین خیالم مرا برد مرز تنهایی تا ته خیال

من در تنهایی را در سرزمین خیالم پیدا کرده ام

من بندگی را در کوچه های تنگ غرور گم کرده ام

باز از نو شروع میکنم بندگی را سادگی را زندگی را

ز آن روز میترسم که ره گم کنم ...که آن روز خدا را گم کرده ام

من همچنان رهرو راه زندگیم...