بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

قلبی نه لفظی

 
تا حالا دندون پزشکی رفتید...؟
اول دکتر چند تا سوزن میزنه تو لثه تون ، بعد اون مته رو میگیره دستش...

بعضی وقتا از شدت درد دسته های صندلی رو محکم فشار میدیم و اشک تو چشمامون جمع میشه ..

چرا نمیزنین تو گوشش ؟ چرا داد و هوار نمی کنید ؟ این همه درد رو تحمل کردید ، این همه سوزن و آمپول و مته و انبر و ... خب اعتراض کنید بهش ! چرا اعتراض نمی کنید ؟

تازه میخوایم بیایم بیرون میگیم : آقای دکتر ببخشید وقت بعدی کی هستش ؟!

نمی خوای خدا رو اندازه " دندانپزشک " قبول داشته باشی..؟؟

به دکتر اعتراض نمی کنیم چون می دونیم این درد فلسفه داره و منجر به بهبود میشه ، میدونیم یه حکمتی داره ، خب خدا هم حکیمه، اصلا قبلا هم به دکتر می گفتند حکیم. یعنی کارهاش از روی حکمته.

وقتی درد و رنجی رو تو زندگی ما فرستاد ، ازش تشکر کنیم ، بگیم نوبت بعدی کی هستش ؟

مدرک خدا رو قبول نداری... ؟!

اون خیــلی وقته خداست...


بعضیا...

 بعضیا هستن که یه جور خاص دوست داشتنین یه جور عجیب دلنشینن

 دست خودشونم نیست

انگار خدا یه جور دیگه آفریده شون.

 مثلا ساعت ها کنارشون میشینی و خسته نمیشی

 اصلا سیر نمیشی از شنیدن صداشون یا نگاه کردن به صورتشون

 مثلا همونایی که وقت خداحافظی یههو دلت میگیره و ته دلت میگی کاش بیشتر میموندی

 اسمشو عشق نمیذارم.شاید یه دوست داشتن عجیبه که هر کسی ممکنه حسش کنه.

من اسمشو "عزیز دل کسی بودن میذارم"

بعضیا عزیز دلت هستن،همونا که همیشه دلت قرصه که تا آخر عمر با همون کیفیت کنارت هستن.

همونایی که دلگیرت نمیکنن.همونا که دوست داشتنشون بی قید و شرطه.

در زندگی هر کسی این بعضیا وجود دارن که اصلا نمیشه دوستشون نداشت

و من چقدر این بعضیا رو دوست دارم.


لینک دانلود

دکلمه سعید معروف در برنامه رادیو 7

شعرها را نباید حفظ کرد مخصوصا شعرهایی را که از خواندنشان ذوق کرده ای

باید یادت نباشد که آن شعر هیجان انگیز را کجا خوانده ای؟ چرا خوانده ای

فقط یادت باشد که بارها برای دوباره خواندنش کتاب ها را ورق زده ای

با خودت است می توانی پیامش را بگیری یا به کار بندی اما بیانش را نه

اصلا اگر شعر را برای پیام های اخلاقی آن می خوانی لذت بزرگی را از دست داده ای

لذتش به این است که با شعر همزادپنداری کنی نه اینکه در مقام شنونده نصیحت به آن گوش کنی

پس شعرها را حفظ نکن بگذار آن ها قافلگیرت کنند

شعرها هم دوست ندارند دچار عادت شوند، شعرها هم دوست ندارند صرف عادت هر روز تکرارشان کنی

دوست دارند برایت تازگی داشته باشند

به اطرافت نگاه کرده ای؟ به کسانی که دوستشان داری؟ بهترین شعر زندگیت همانیست که کنارت نشسته است

نگذار بهترین شعر زندگیت برایت تکراری شود...


دانلود دکلمه

( البته بیشتر متنش قشنگه )

خدا (نوشته های دلنشین)

درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است 

غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده 

و تمام درست هایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود

درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته

 و انسانها به دور خویش میگردند

در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست

 دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید

 غافل از اینکه آن دوره گرد خود خدا بود 

درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم
 
شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست.

"مرحوم حسین پناهی"

خدا (نوشته های دلنشین)

                                                                  به دنبال خدا نگرد 
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست 
خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست 
به دنبالش نگرد 

خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست 
خدا در قلبی است که برای تو می تپد 
خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد 

خدا آنجاست 
در جمع عزیزترینهایت 
خدا در دستی است که به یاری می گیری 
در قلبی است که شاد می کنی 
در لبخندی است که به لب می نشانی 
خدا در بتکده و مسجد نیست 
گشتنت زمان را هدر می دهد 
خدا در عطر خوش نان است 
خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی 
خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن 
خدا آنجا نیست 

او جایی است که همه شادند 
و جایی است که قلب شکسته ای نمانده 
در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش 
در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش 
باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست

قاصدک (نوشته های دلنشین)

چرا دلت گرفته قاصدک ؟!

اشک هایت هستند ، غمهایت ، دردهایت... ببین تنها نیستی!

دلت که برایش تنگ شد ، خودت را به دست باد بسپار. 

آن قدر بالا برو تا به ماه برسی.

تمام تمام حرف هایت را،تمام ناگفته هایت را روی ماه جا بگذار 

و همانجا منتظر نگاه خیره ی کسی که انتظارش را می کشیدی بمان!  

جاودان (نوشته های دلنشین)

چطور ، بهتر زندگی کنم ؟

با کمی مکث جواب داد

گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر

با اعتماد ، زمان حالت را بگذران

و بدون ترس برای آینده آماده شو

ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز

شک هایت را باور نکن

وهیچگاه به باورهایت شک نکن

زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی

پرسیدم

آخر

و او بدون اینکه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد

مهم این نیست که قشنگ باشی

قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر

کوچک باش و عاشق ... که عشق ، خود میداندآیین بزرگ کردنت را

بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی

موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن

داشتم به سخنانش فکر میکردم که نفسی تازه کرد وادامه داد

زلال باش .... ،‌ زلال باش

فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی ، یا دریای بیکران

زلال که باشی ، آسمان در تو پیداست...  

 

 

با من..(نوشته های دلنشین)

شناسنامه
من حسینم
پناهی ام
من حسینم , پناهی ام
خودمو می بینم
...خودمو می شنفم
تا هستم جهان ارثیه بابامه.
سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائیاش
وقتی هم نبودم مال شما.
اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم  

با من بگو یا بذار باهات بگم  

سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائیامونو 

ها؟! 

 

*با تشکر از مهسا جونم*

لنگه (نوشته های دلنشین)

لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند  

و جیرجیر می کنند ولی خوش به حالشان که  

لنگه ی همند...  

                               مرحوم حسین  پناهی 

 

 


عشق...(نوشته های دلنشین)

بــی شــــکـــــ . . . 

 جهــــان را بـــه عشــــق کســی آفـــریـــده اند  

چـــون مـــن کـــه آفـــریـــده ام از عشـــــق  

جهـــانی بـــرای تـــــو. . .  

 

مرحوم حسین پناهی 

 

حضور (نوشته های دلنشین)

چقدر شبیه مادرم شده ام چرا نمی شناسی ام ؟ 

 چرا نمی شناسمت ؟  

می دانم که مرا نمی شنوی 

 و من این را از سیبی که از دستت افتاد ؛ فهمیدم 

 دیگر به غربت چشمهایت خو کرده ام   

و به دردهای باد کرده ی روحم که از قاب تنم بیرون زده اند 

 با توام بی حضور تو    بی منی با حضور من  

می بینی تا کجا به انتحار وفادار ماندم 

 تا دل نازک پروانه نشکند  

همه ی سهم من از خود  دلی بود که به تو دادم 

 و هر شب بغض گلویت را  

در تابوت سیاهی که برایم ساخته بودی گریستم 

 و تو هرگز ندانستی که زخم هایت ،  زخم های مکررم بودند 

 نخ های آبی ام تمام شده اند 

 و گل های بُقچه چهل تیکه دلم ناتمام مانده اند  

باید پیش از بند آمدن باران بمیرم   

مرحوم حسین پناهی 

 

فرصت...(نوشته های دلنشین)

و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم 

 که بی نهایت بار درنامه ها و شعر ها در شعله ها سوختند 

 تا سند سوختن نویسنده شان باشند  

پروانه ها  

آخ تصور کن  

آن ها در اندیشه چیزی مبهم  

که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را  

در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند  

به گلها نزدیک می شوند 

 یادم می آید روزگاری ساده لوحانه  

صحرا به صحرا و بهار به بهار  

دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم 

 عشق را چگونه می شود نوشت  

در گذر این لحظات پرشتاب شبانه  

که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت  

دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است  

وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم  

که در آن دلی می خواند من تو را   او را    کسی را    دوست می دارم  

                    مرحوم حسین پناهی 

 

جای خالی (نوشته های دلنشین)

جا مانده است
چیزی جایی
که هیچ گاه دیگر
هیچ چیز
جایش را پر نخواهد کرد
نه موهای سیاه و
نه دندانهای سفید !! 

مرحوم حسین پناهی

میترسم(نوشته های دلنشین)

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم

دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم !

قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم !

عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم !

کودکان را دوست دارم ولی از آئینه می ترسم !

سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم !

من می ترسم پس هستم 

این چنین می گذرد روز و روزگار من

من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم 

  

       ایندفعه صدای مرحوم حسین پناهی رو هم گذاشتم : 

                        لینک صدا     *

 

ثروتمند (نوشته های دلنشین)

خدایا شکر ما دیگر فقیر نیستیم..  

دیروز پزشک دهکده گفت چشمان پدرم پر از آب مروارید است...  

                                                             "مرحوم حسین پناهی"  

  

تماشاچی (نوشته های دلنشین)

ما تماشاچیانی هستیم،

که پشت درهای بسته مانده ایم!

دیر آمدیم!خیلی دیر...

پس به ناچار

حدس می زنیم،

شرط می بندیم

شک می کنیم...

و آن سوتردر صحنه

بازی به گونه یی دیگر در جریان است!


                                    مرحوم حسین پناهی   

 

وصیت نامه (نوشته های دلنشین)

وصیت نامه مرحوم حسین پناهی رو خوندین . فوق العاده ست . 

چقدر نوشته هاش دل نشین و دوست داشتنیه .... 

روحش شاد...  

متن وصیت نامه:

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم. 

 بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.  

به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!  

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند. عبور هرگونه کابل برق، تلفن،  

لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.  

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم. 

 کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!  

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند!  

روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور  

دانش بجست. دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!  

کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند. شماره تلفن گورستان  

و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید. گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق  

بدهید، ثواب دارد! در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.  

از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم.  

 

دلم...(نوشته های دلنشین)

آری … دلم ! ، گلم ! حرمت نگه دار
کاین اشکها خون بهای عمر رفته من است
سرگذشت کسی که هیچ کس نبود
و همیشه گریه میکرد
بی مجال اندیشه به بغضهایش
تا کی مرا گریه کند
تا کی
و به کدام مرام بمیرد
آری … دلم ! ، گلم
ورق بزن مرا
و به افتاب فردا بیاندیش که برای تو طلوع میکند
با سلام و عطر آویشن و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم 

-مرحوم حسین پناهی-

بی دردسر! (نوشته های دلنشین)

چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان

نه به دستی ظرفی را چرک میکنند

نه به حرفی دلی را آلوده

تنها به شمعی قانعند

واندکی سکوت......

"حسین پناهی" 

 

خدا (نوشته های دلنشین)

تو را به آرزویت می رساند

خدایی که به خاطر خندیدن گلی آسمان را می گریاند.