ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
باران سخت میبارید در یک شب پاییزی، این آغاز دیگری است
و این منم، گم شده در مه، ستاره ای سرگردان در کهکشانی
بی انتها فرورفته در قعر اقیانوسی عمیق و تاریک، من گم شده ام،
من در این دنیای متروک تنهایی خود که در تاریکترین شبها و
ابری ترین روزها را دارد و باد زیر آوار غروب کوچه هایش را دلتنگ
مینوازد ، گم شده ام...
خاله...
خاله......
خاله.........
فکر کنم یه چیزیت شده این عیدیه...
آخه تو که قبل عید از این چیزا نمیگفتی
خاله راستشو بگو...خراب شدی؟؟؟
خوبم خوبم تو خـــــــــــــــــــــــوبی