بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

راحت میشم (طنز)

 دقیقا همینجوریه...   

ای زندگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی 

 هر مرحله از زندگی میگیم بگذره راحت شیم میبینم نه  

مثل اینکه بعدیش بدتره ما فعلا تو قسمت مدرک دانشگاه و کارشیم 

خدا به داد بقیش برسه...

نظرات 8 + ارسال نظر
گلی یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 13:19 http://onlypictures.blogsky.com

اتفاقا دیروز داشتم میومدم یونی از توی اون مرسه ابتدایی دخترونه هه صدای جیغ و داد بچه ها میومد
انقدر دلم خواست
اتفاقا بعدش به این فکر کردم که اون موقع میگفتم ابتدایی تموم شه راحت شم اما همه بهم میگفتن نگو ما هم همین فکرو می کردیم اما کو گوش شنوا....اما دیروز دیگه به خودم گفتم اقلا عبرت بگیر الآن دیگه نگو تموم شه راحت شم
اما خداییش کی بشه از اون پله رد بشیم راحت شیم

اونا دغدغه ندارن خوش به حالشون ما خیلی دغدغه ها داریم....
مثلا پروژه
.
.
.
یا پروژه
وقتی سرش گشنمون شد آیا بیسکوئیت دایجستیو هست بخریم یا نه....
یا
امتحان
.
.
.
یا کلاسای
یا امتحانای (همون که تو و مهسا فکر کردین)
.
.
.

وای چه خاکی تو سرم بریزم زهر مارم شد این زندگی هرچی مینویسم که تمومی نداره خوندن درسم که آغازی نداره
نه راحــــــــــــــــــــــــــت نمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشیم
اون پله کجاست من برم رد بشم وسطش بیفتم پایین راحت شم

گلی یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 13:24

دیگه خاله م نیستی
.
.
.
.
اینجا چه قدر سرده
.
.
.
.
حواسم نبود زود ارسال رو زدم

دیدی گفتم که...
آخی حداقل تو یه نظر نگفتی دیگه خالم نیستی باید تو خاطراتم ثبتش کنم در حد ۵ ثانیه خالت بودم
وقتی تو نظرات قبلی من خالت نبودم دیگه نمیتونی از این جمله استفاده کنی باید اول نظر بعدی خالت بشم دوباره آخرش خالت نشم

فرزانه یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 13:50

وای خدا به دادمون برسه...من تازه اولشم

الهــــــــــــــــــــــــی کنکوری هستی....
نترس درد نداره کنکور رو میدی راحت میشی
دروغ گفتم تازه اول بدبختیه همون واسه کنکور بخونی راحت تری
دختر من قبل از دانشگاه دست به کامپیوتر نمیزدما
حالا وقتای استراحتت کوچولو کوچولو بیا اینجا
ستاد اغفال گری مرکز

farzane یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 13:57 http://eshghmamnoe-f18.mihanblog.com

سلام گلنوش جونم خوبی عزیز
لطف کردی عزیزم که هم بهم سر زدی هم لینکم کردی
آره بخدا دقیقا همینجوریه نمیدونم بالاخره کی یه نفسه راحت میتونیم بکشیم
بازم ممنونتم بابته دعاییکه واسم کردی قربونت بازم بهم سربزن خوشحال میشم

بهب ه فرزانه جونی ام
مرسی عزیزم تو خوبی
خواهش میکنم
ای زندگی
خواهش عزیزم تنها کاری که میتونستم واست انجام بدم دوستم
حتما بازم میام

شوهرجان یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 16:31 http://pws.blogsky.com

شوهرجان یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 ساعت 16:43 http://pws.blogsky.com

گذاشتم و گذشتم از مرحله ای به مرحله دیگر.
از سرایی به سرایی دگر
از وادی ترس
تردید هایم رو به سرزمین فراموشی سپردم و رد شدم. گذر کردم از بحرانی که می پنداشتم گردابی مهیب است و چه اسان گذشتم.
خدایا می سپارم دل به تو کمک کن مرا در این مسیر.

*
تو این دنیا باید خیلی جون بکنی برای آسایش و راحتی خودت ولی چه فایده ما که به هر هدفمون میرسیم باعث میشه که به هدف بعدی با اشتهای کامل بریم طرفش…….
مگه نه…
تازه هم همین جوری ادامه داره تا………………………………………..مرگ
آخرش هم همینه.

*

کلا قرار نیست راحت باشی که کلا قراره تو این دنیا اذیت بشی تازه اگه ادم خوبی نباشی وخبیث باشی قطعا اون دنیا هم آسودگی نخواهی داشت

*

در کل خیلی قشنگ بود.
واقعا دغدغه های یه جوون توی چنتا عکس به بهترین زبان گفته شده.واقعا که روزگار سختیه!


خیلی سخته خیلی

سارا... دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 ساعت 10:35

واقعا ما همش دنبال راحت شدنیم
دریغ از این که لحظات شیرین زندگی همین سختی هاست که بعدا به عنوان خاطره ازشون تعریف میکنیم.

ای کاش زودتر درسم تموم بشه

بله بله....
وای آخه شیرینیش زیاده دلمو میزنه

s.s پنج‌شنبه 1 تیر 1391 ساعت 14:38

خوش به حال شما که مرحله ی چهارین منه بدبخت و بگو که تازه میخوام تومرحله اولی قدم بذارم

زندگیه میگذره چشم به هم بزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد