:دی (ترول)

شوهرجان پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1391 ساعت 15:29 http://pws.blogsky.com

آی.. صبر کن ببینم خاطره کودکی من رو از کجا آوردی؟!!!!

بدترین جاش هم اونجا بود که از همه کوچولوتر بودم و عقب می موندم...
یه بار هم که سعی کردم فرار خوبی انجام بدم، دوستام لو دادند
و از اون زمان به بعد دیگه زنگ نزدم که بخام فرار کنم

نچ نچ نچ نچ
شمام از این کارا میکردین!!!!
حالا هی بگین ترول بده ببینید چه خوب خاطراتتون یادآوری شد
عاشق قیافه آخریم که داره در میره

فرزانه پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1391 ساعت 23:10 http://eshghmamnoe-f18.mihanblog.com

آخ گفتی یادش بخیر

سیما پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1391 ساعت 23:33

من تا حالا از این کارا نکردم
در آرزوی اینم که یه روز غیر عادی باشم. کارایی که یه عمر از انجام دادنشون میترسیدم رو با لذت تمام انجام بدم.
وای که چه لذتی داره سنت شکنی... این که پا رو تمام قانون های اخلاقی و بی مصرفی بذارم که یه عمر پاسوزشون شدم.
یعنی میشه؟! شاید روزی قبل از مرگ!

سیما جونم منم مثل خودتم
البته فکر کنم بیشتر پسرا زنگ خونه مردمو بزنن در برن شاید دخترام این کارو بکنن ولی کمترن

arezoo دوشنبه 8 خرداد 1391 ساعت 12:54

=))

گلی چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 23:10 http://onlypictures.blogsky.com

وای چه حالی میداد
من یه بار گیر افتادم
یعنی توی یه پارک رفتیم زنگ خونه ی یه خانومه رو زدیم و فرار کردیم کل پارک هم دیدن بعدش یه دختره ی لوس بی مزه ی بی مصرف ... برگشته بود لو داده بود بی شعور
خلاصه خانومه اومد با من و دوستام دعوا که خونه تون کجاس برم به ماماناتون بگم
ما هم که لو ندادیم و اصلا زیر بار نرفتیم اما بعدش دیدیم خانومه رفت پشت پنجره کشیک میکشد که ببینه ما کی میریم خونه که یاد بگیره(مهمونی بودیم خونه ی صاحب خونه هم قشنگ کنار پارک بود اگه می رفتیم میدید) خلاصه زنه بیکار دوساعت پشت پنجره عین چی وایساده بود ما هم با خیال راحت بازی میکردیم
تا یه دقیقه رفت اون ور به سرعت نور رفتیم تو خونه
آخ که چه حالی داد
اما دیگه الآن همه آیفونا تصویری شده بچه ها نمی تونن تفریح کنن