بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

صبحانه دانشجویی (خاطراتی)

امروز صبح یه کلاس داشتیم فوق العاده دوست داشتنی  صبح زود با کلی تلاش پاشدم آماده شدم رفتم دانشگاه ساعت کلاسام از این قرار بود ۸ تا ۱۱ اولی ۱۱.۵ تا ۱ دومی و ۱ تا ۳سومی...  

از اونجایی که استاد کلاس اولی معمولا بیزی هستن وقتی اومدن گفتن کار دارن و ساعت ۹ میخوان برن استاد حل تمرینم زنگ زده بودن که من فردا ارائه دارم و نمیام بنابراین ما بودیم و ۴ ساعت وقت خالی  و گشنگی... 

با خودمون فکر کردیم چه جوری میتونیم این ۴ ساعت رو تباه کنیم دیگه مهسا جون پیشناد داد بریم یه نون بربری و خامه بخریم و یه صبحونه بزنیم (مهسا جون که یادتونه همون که ۳۰ کیلو مغز داره و رمز موفقیتش  خوردن صبحانه ست)  

دیگه ماهم گفتیم بذار یه روز صبحانه بخوریم ببینیم  شاید  رو ما هم اثری داشت... (نه بابا...

خلاصه نون بربریه که بسته بود دیگه جاتون خالی رفتیم سنگک خریدیم و دور هم ساعاتی وقت تلف کردیم 

اگه هوس نون سنگک نمیکنین که من مدیون شم برین ادامه مطلب عکس صبحانه مون رو ببینید...

  

جاتون خالی

 

نظرات 7 + ارسال نظر
فرزانه سه‌شنبه 26 اردیبهشت 1391 ساعت 19:48 http://eshghmamnoe-f18.mihanblog.com

سلام عزیزم...نوش جونتون...واااییی گشنم شد

سلاااااااااااااااااام
خوبی دوستم؟؟؟
مرسی جای شما خالی بود
ای وای شرمنده بدو برو یه خوردنی خوشمزه بخور

شوهرجان چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 16:47 http://pws.blogsky.com

وای چه سنگکی...
اینو از کدوم سنگکی خریدی؟ حالا چند خریدی؟ آدرس بده ما هم بیایم بخریم.
و واقعا شما چند نفر همشو خوردین؟!

۷۰۰ تومان ناقابل
سر خیابون دانشگاهمون تشریف بیارین شاطرشم خیلی نمکدونه میگه یکی میخواین یا یه دونه
مگه شما میدونین ما چند نفر بودیم آخه
بله خوردیم

نازنین چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 17:45 http://goldoonak.blogsky.com/

پس خوش گذشت!!!!
خوشا بحالت!به من که امروز اصلا خوش نگذشت!
روز اخر مدرسه و گریه و دوستاو جدا شدن و...!خودت تا اخرش برو!


ساعتت خوشگل شده!!!!!!11

بله جای شما خالی
ای بابا چرا گریه خب دوستیاتون رو ادامه بدین ولی میدونم چه خبرا بوده
میبینی واقعا کلی گشتم آخرش این شد دیگه

مهسا... چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 19:26

دقت کردی تازگیا استادا دیر میان و زود میرن؟؟؟
تو این مدت تونستیم بالاخره یه ذره غذا بخوریم جون بگیریم دقت کردی تازگیا چقد قوی شدم؟ دیگه بازوم تو دستت جا نمیشه

وای امروز خیلی خوب بود زود رفت
ولی جو زود اومد تا ۴ هم مارو نگه داشت
تازه داشتم سر کلاس خفه میشدم نفسم بالا نمیومد فهمیدم من سر رودربایستی خودمم به کشت میدم نفس میکشیدم سینم مثل سیگاری های حرفه ای خس خس میکرد
چی بازوت بله خب بازوتو میگیرم حس میکنم یکی از قوی ترین مردان جهان کنارم نشستن

سارا چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 ساعت 22:54

سلام گلنوشی
منم سنگک میخوام.......................


سلام سارا جونـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم خوبی دوستم
دلم تنگ شده بود کجا بودی یه مدت نگرانت بودم
الهی.......... شرمنده.............جای شما خالی
آدرس بده واست پست کنم خو گفتم دلتون می خواد نرین ادامه مطلب که

هانیه پنج‌شنبه 28 اردیبهشت 1391 ساعت 17:56 http://solongwar.persianblog.ir

نوش جونتون
نه نه
نوش جونتون

الهی جات خالی بود هی میگم نپیچون بیا دانشگاه میتونستی ۴ ساعت زندگیتو راحت هدر بدی
ان شا ء الله دفعه بعدی با شما

گلی چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 23:20 http://onlypictures.blogsky.com

همون روزه که خامه هاش مزه گاو میداد تازه منم اعصاب نداشتم
یادش به خیر چه روز بی خودی بود

آفرین خودشه خیلیم اعصاب نداشتی
آره خب با اون اعصابت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد