بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

شعر کودکی (خاطراتی)

نمیدونم چرا چند روز پیشا یه دفعه یه شعر از دوران کودکیم یادم افتاد

یه دفعه اولاش اومد تو ذهنم ... شعری که مامانم واسم میخوند

کامل هم یادم نمیومد یه کم از اولش و یه کم از آخرش 

سرچ کردم و کاملشو پیدا کردم

گفتم شاید شما هم شنیده باشینش و باهاش خاطره داشته باشین

اینه که تصمیم گرفتم بذارمش اینجا 



یه روز یه آقا خرگوشه
رسید به یه بچه موشه
موشه دوید تو سوراخ
خرگوشه گفت آخ
«وایسا وایسا کارت دارم
من خرگوشه بی‌آزارم
بیا از سوراخت بیرون
نمی‌خوای مهمون»
یواش موشه اومد بیرون
یه نگاهی کرد به مهمون
دید که گوشاش درازه
دهنش بازه
«شاید می‌خواد بخورتم
یا با خودش ببرتم
پس می‌رم پیش مامانم
آن‌جا می‌مانم»
مادر موشه عاقل بود
زنی باهوش و کامل بود
یه نگاهی کرد به خرگوش
گفت به بچه موش
«نترس جونم اون مهمونه
خیلی خوب و مهربونه
پس برو پیشش سلام کن
بیارش خونه»

نظرات 4 + ارسال نظر
p.t یکشنبه 22 بهمن 1391 ساعت 19:14

سلاااااااااااااااااامممممممممم
--------------------
ای جان...
اتفاقا من چند وقت پیشا داشتم بابا مامانم راجع به همین شعرا حرف میزدم....چقدر خندیدیم... خیلی خوب بود....
----------------------------------
ممنون از متن کامل شعر


علیک سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

:دی

پس شما هم تله پاتی رئیس و معاونه چه میشه کرد
البته بلانسبت رئیس
چقدر خووووووووووووووووووب

خواهش میکنم قابلی نداشت

30MA سه‌شنبه 24 بهمن 1391 ساعت 14:44

مرسی گلنوشم منم یادم رفته بود
الان یاد یه چیزی افتادم لذت خوابیدن رو پاهای مامی
حاضرم همه هستیم رو بدم و یه بار دیگه همون لذت رو تجربه کنم باهاش خاطره دارم خیلی
یاد شعرا و ترانه هایی افتادم که بعضی روزا من و مامی تو آشپزخونه با هم همخوانی میکنیم آخ که چه کیفی میکنم وقتی پس و پیش میخونم و میزنم زیر خنده و از خنده من هم مامی میخنده
دو تایی خوندن خیلی مزه داره شیرینیش ته ته ته دلم میشینه و تو ذهنم موندگار میشه
نمیدونم چرا این روزا مثل دیوونه ها دارم خاطره میسازم برای خودم
سلامتی همه پدر مادرا

خواهش میکنم
آره دیگه مامانا واسه ی آدم یه دنیان یه دنیا بودن یه دنیا هستن یه دنیا خواهند بود
انشاء الله که همه ی پدر و مادرها خوشحال و سلامت باشن و سایه شون بالا ی سر هممون
جالبه ما این شعری رو که من گذاشتم نوار قصه شو داشتیم ولی من فقط و فقط صدای مامانم تو ذهنمه
انشاء الله که همیشه با مادر همخوانی کنین و بخندین
خاطره خیلی هم قشنگه! انشاء الله که همیشه خاطراتت شیرین پشمکی باشه

به سلامتیشون

فرزانه ی یونی! یکشنبه 6 اسفند 1391 ساعت 18:38 http://goldenterms.blogfa.com/

akhkhkhA!
golgol kuchulu darhale shNidane in she'r az mamane golgol!!

:دی
:دی
:دی
:دی

فرزانه سه‌شنبه 20 فروردین 1392 ساعت 22:20

خیلی زیبا بود
من بردی تو دوره اول دبستان
اون زمان خانوم اسمائیلی این رو برای بچه های کلاس می خوند یادش بخیر
چه حالی کردم این شعر رو گذاشتی
دمت کرم

مرسی
خیلی خوشحالم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد