بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

نمایشگاه (خاطراتی)


خب این روزها هم که روزهای خرید کتاب و نمایشگاهه

دیروز با مادر و برادر رفتیم نمایشگاه 

جالبه کمتر چیزی که آدم دست مردم میبینه کتابه !سرانه ی کتابخوانی همینجوریش کم بود الانم که دیگه اینقدر کتاب گرون شده ...

اولین غرفه ای که رفتیم غرفه ی کودک و نوجوان بود  مگه چیه خوووووووووو زمان ما از این چیزا نبود  جاتون خالی رفتم  غرفه ی شکرستان یه اسکندر واسه خودم خریدم *:D big grin (یعنی آدم از حاصل رفتن خودش به نمایشگاه  لذت میبره )

خلاصه دنبال یه کتاب برنامه نویسی میگشتم که گذاشته بودم از نمایشگاه بخرم مثلا ارزون تر باشه ولی 10 تومن هم گرونتر شده بود...  

بعدش رفتیم نشستیم تو چمن ها که ناهار بخوریم یه گروه 4 نفره نشستن کنارمون .کم کم تعدادشون زیاد شد رسید به 30 الی 35 نفر... یهو حلقه زدن  وایسادن که خودتون رو معرفی کنید

جالبه! میدونید کی بودن؟ اعضای یه انجمن اینترنتی با هم قرار گذاشته بودن که همدیگر رو ببینن.

خیلی جالب بود . دور تا دور وایسادن و خودشون رو معرفی کردن  اکثرا هم رشته های عالی و از دانشگاه های خوبی بودن . بعضیاشونم که همون اسم های مستعارشون رو میگفتن. من سیندرلاام ،من کلاه قرمزی ام و ...

به هر حال دیدن آدم هایی که یه مدت فقط حرفاشون رو میشنیدی باید جالب باشه   


اینم از قندکـــــــــــــــــــــــــــــم (اسکندر)*>:D< big hug *:D big grin

نظرات 5 + ارسال نظر
حدیث یکشنبه 22 اردیبهشت 1392 ساعت 22:46

سلاااااااااااااااااااام
نمایشگاه کتاب؟
محصول
اسکندر؟
اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چه جالب
چه هیجان انگیز
فکر کن ماهم یه روز اینکارو بکنیم
فکر کــــــــــــــــــــــــــــــن 8->

اسـکنددددددددددددددددددددددددددددددددددر
مبارکت باچه گلنوشی
اسکندره قشنگیه
ایشاا.. یه روز عکس اسکندر اصل کاری رو ببینیم


سلاااااااااااااااااااااااااااااااام حدیث خودمووووووووووون
نمایشگاه؟
کتاب؟
اسکندر؟

یعنی اگر قیافه ی منو میدیدی چه شکلی بودم
ذوووووووووووق ذووووووووووووووووووق
خیلی به نظرم هیجان اگیز بود
اتفاقا شاید یه دلیل هیجانمم همین بود تصور این که یه همچین اتفاقی بیفته


چیه خووووووووووووووووووو اسکندرمه!! شکرستان ندیدی مگه
سلامت باشییییییییییییییییییییییییییییییی قابل نداره

حالا فعلا منتظر اسکندر شما هستیم
هیچ جا نمیریم همین جا هستیم

p.t دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 ساعت 23:29

سلااااااام رئیس
خوبین؟
می بینی دل به دل ره داره ... جفتمون تو یه روز رفتیم نمایشگاه
قندکت خیلی قشنگهههه...
راستی قالب جدید مبارککککک

به به معاون خودموووووووووووووون
شما خوبین خانووووووووووووووم

آره واقعا لوله کشی شده شایدم از کنار هم رد شده باشیم خدا رو چه دیدی من اون بودم :دی
مرسیییییییییی قابل شمارو نداره معاونم

مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مچکرم مچکرم

فرزانه پنج‌شنبه 2 خرداد 1392 ساعت 11:40

وااااایییییی خدا من عاشق اسکندرم......مبارکت باشه

من عاشق نمایشگاه کتابم...مخصوصا این نمایشگاه.....
ولی حیف نمیتونیم بیایم زمانش خوب نیست ...وقت درس .امتحان.....خوش بحالتون....ایشالا همیشه خوش باشین

الهی میدونستم واست یکی میخریدم مرسی

بله دیگه شاگرد اول کلاس که باشی نمایشگاهم نمیری
وگرنه ما زاوناشیم که میریم :دی
همچنیییییییییییییییییین بیشترتر

فرزانه شنبه 4 خرداد 1392 ساعت 11:48

ممنونم...نه بابا شاگرد اول چی؟؟؟؟؟مــــــــــــــــن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه تهران بودم با کله میرفتم...ولی حییییف


آخه ما اینجا فرزانه هامون زیاده قاطی میشه
فکر کردم فرزانه ی یونی بودی :دی
البته مطمئنا شما هم موفقی اون که توش شکی نیست

انشاء الله امسال که گذشت از سالهای بعد میای

فرزانه دوشنبه 6 خرداد 1392 ساعت 18:16

ممنون ...تابستونا که اونجا پلاسم ولی اون موقع نمایشگاه نیست....چیکار کنیم دیگه عیب نداره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد