بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

این روزها

این روزها فقط

خونه تکونی خونه تکونی و فقط خونه تکونی 

 

اصلا باورم نمیشه سال جدید اینقدر نزدیک باشه... اصلا...

امیدوارم واسه هممون سال خوبی باشه 

انشاءالله

د ز د . . .

حدود یک ماه پیش  توی بی آرتی کیف پولم رو زدن و کلی کارت دانشجویی و کارت غذا و کارت BRT و ... به فنا رفت ...

امروز توی بی آرتی جلوی جلو وایساده بودم . راننده ها جلوشون یه نمایشگر دارن واسه دیدن جلوی در قسمت زنونه و مردونه ... دیدم داره برای دختر کناری من میگه نگاه کن نگاه کن این 3 تا خانوم دزدن و من همیشه میبینمشون و همیشه میان کیف می زنن و از صبح سوار میش تا عصر و مسیرشون اینه و اینا :|... من به نمایشگره نگاه کردم دیدم خانومه دستشو دراز کرده اونطرف و اینا گفتم آقا شما واسه چی هیچی نمیگین گفت من چی کار کنم میترسم ازشون، روی در هم زدم که مراقب کیفاتون باشین :| یعنی آخرش بود:| بعد همچین با ذوق و شوقم نشون میده میگه ببینید داره میزنه دستشو ببینید :| می گفت هفته پیشم یه دختره با گریه اومده پیشم گریه و زاری که گوشیم یه ملیون پولش بود زدن و اینا :(بعد دیگه من دیدم خودم که زخم خورده ام بذار بقیه زخم نخورن داد زدم گفتم خانوما قسمت جلوی در که خیلی  جمعیت متراکمه حواستون به کیفاتون باشه تا راننده وایساد اونام پیاده شدن دیگه نمیدونم زدن نزدن 

 آقای راننده  شما که میشناسین و لوشون نمیدین ،هرروز میبینین و چیزی نمیگین وقتی میبینین توی اتوبوستونن حداقل یه هشدار به مردم بدین نه اینکه با خنده فقط تماشا کنین 

هییییییی روزگار 

یعنی اگر من به شما بگم چقدر سر و وضع دزدها شیک و تمیز بود چادر هم پوشیده بودن ... 

البته قبول دارم که خود آدم هم خیلی باید مراقب باشه گرچه بعضیاشون  خیلی حرفه ای کیف میزنن 



دوست داشتنی ترین هدیه های دنیا...

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

خب نینی 2 سال و یه روزمون کادوهاشو جمع کرده دور خودش داره ذوق میکنههههه 

یه تشکر ویژه از همگی و مرسی از لطف همتون 

ایشالا عروسی وبلاگتون بیام جبران کنم 

خلاصه گذشته از شوخی دست همگی خیلی درد نکنهههههه 


هدیه های این پست آپدیت شد... 

بازم آپدیت شد

برای بار سوم آپدیت شد


( ببینم این رکورد آپدیت تا کی ادامه داره ... )

 

ادامه مطلب ...

دسترنج

بالاخره امروز برف اومد و بعد از ظهری اقدام به ساختن آدم برفی کردم

البته داداشم هم اومد و 2 تایی رفتیم  

چشمتون روز بد نبینه هی برف های کثیف و گلی رو میاورد مینداخت روش میگفت زیرشه معلوم نیست 

5 دقیقه یه بارم میگفت خلاقیت داشته باش این آدم برفی تکراری چیه می سازی

برداشته 2 تا شاخه گذاشته تو سرش  اصن یه وضعی

خلاصه می خواست آدم برفی به سبک کوبیسم بشه

به هر حال با سلیقه ی 180 درجه متفاوت یه چی ساختیم دور هم 

البته بیشتر سلیقه ی غیر خلاق منه   

یه چیزی بگم، IQ در حد جلبک ،شال گردن برده بودم بندازم دور گردنش 

شونصدتا عکس گرفتیم می خواستیم بیایم خونه داداشم از دور گردنم درآورد گفت شال نذاشتیییم 

اینقده دستم یخ زده بود و بی حس بود دیگه زیاد شال و کلاهش هم مرتب نیست 

 توی ادامه مطلب می تونید مراحل انجام کار رو رو ببینید...

 
ادامه مطلب ...

یه روز برفی

اینجا تهران

یه روز برفی قشنگ

دلم می خواد برم آدم برفی درست کنم ... 

منجمد

امروز 14 بهمن اینجا خونه  

من با یه بافتنی و یه سوئی شرت و یه پالتو و یه پتو، هنوز دارم میلرزم 

یه همچین آدم سرمایی هستم من :|

یک روز خوب با دوستان

تقریبا 2 هفته پیش چندتا از دوستان برای بعد از پروژه ها یه برنامه ی عالی برای توچال ریختن

 و ما هم بسی استقبال نمودیم و یه گروه 10 نفری رفتیم به دل توچال .

خیلی خوش گذشت خیلییییییییییییییییییییییییییییی یعنی هرچی بگم کم گفتم.

اولش که رسیدیم داشت برف میومد.

همون اول یه صبحانه ی دسته جمعی خیلی عالی خوردیم. 

 خیلی چسبید مخصوصا با نون سنگگ تازه . 

با تشکر از تلاش های بی وقفه مهسا همیشه مادر خرج این برنامه ها 

فقط نمیدونم چرا قسمت نمیشد من با صبحانه ام چای بخورم  آخه هر بار که واسه من چای می ریختن به دلیل کمبود جا می ذاشتمش جلوی یکی از دوستان و اون طفلی هم هی حواسش پرت میشد از لیوان دم دستش چای می خورد

یه پیاده روی دسته جمعی تا خود ایستگاه 8  خب حالا یه کوچولو کمتر  

یعنی وقتی اومدیم برگردیم مگه راه تموم می شد ، 

ساعت ها طول کشید تا ما از دور یه کور سویی از مکان اولیه مون رو ببینیم 

یه عالمه عکس یادگاری از زیباترین و مهمترین و هیجان انگیز ترین عناصر طبیعت اونجا  

یه ناهار دست جمعی با اندکی ویبره   

عوضش دیگه نیاز به جویدن نبود  دهنمون حالت جویدن خودکار داشت 

یه چای دبش تو سرما آخ که چقدر می چسبه 

دوباره پیاده روی برگشت تا پائین

یه میان وعده با کلی میوه و لواشک ترررررررررررررررررررررش 

و دوباره برگشت به خونه

با تشکر از زهرای خوبم که همش حواسش به من و بحث های پیرامون این قضیه بود 

 یه روز سرد برفی در کنار بهترین دوستات توی یه جمع گرم وصمیمی میشه یکی از بهترین خاطرات زندگیت  



عمومی

ههعععععععععععععععععععی امروز امتحان آخرین عمومی دوره لیسانسم و به قول مهسا اولین امتحان آخرین ترم فردم بود 

یعنی بدترین عمومی ای که تا حالا خونده بودم این درس بود

 با هر صفحه یه روز از عمرم کم شد 

دیگه آخراش روحم پرواز کرد کتابو دادم داداشم میخوند واسم میگفت 

ولی خیلی خوبه تاثیرش از خوندن بیشتره چون من دیگه چشمم کلمات کتابو نمیدید عملا و چقدر متن کتاب بد بود

و یه چیزی اون 1 ساعت مرور صبح قبل از امتحان تو بی آر تی در حال  حرکت و له شدن تاثیرش از یه هفته خوندنم بیشتره 

میگین نه امتحان کنید 

آخرین ها :(

یه دورهمی بعد از امتحان گرافیک به صرف لوبیا 

و یه چایی دیشلمه (البته کیک پهلو ) بعدش 


امتحان

 جان من سوالاشو بخونین خیلی جالبهههه 

یعنی یه همچین سوالایی ما جواب میدادیم در حد IQ جلبک 

تو سوال اول گفته گربه سمت راست رو رنگ بزن این حال کرده همه رو رنگ کنه نمره کاملم گرفته 

دور شکل های مثل هم خط بسته بکش 

شکلی را که مثل بقیه نیست خط بزن

همین سوالا رو میدن دانشجوی مملکت میشه امثال من 

از نظر من این امتحانا ملغی ست

خب دیگه خودم فردا امتحان گرافیک دارم قراره دایره و بیضی رسم کنم 

تله پاتی ...

شاید باورتون نشه ولی من اومدم بعدا نوشت بذارم برای بچه های دانشگاه که بچه ها بیاین ما هم قاشق چنگال های شبیه هم بخریم که با این صحنه مواجه شدم 

عکس 

اینم لینک نظرات

نظر

البته این اتفاق رایجیه به خصوص در ارتباط این دو دوست نظرگذارنده 

خوبیش اینه دیگه نیازی ندارن با هم صحبت کنن 

اصلا دنیایی داریم تو دانشگاه 

درست مثل هم

ببینید چیقده قدیم تنوع طلبی کم بوده... اومدیم نشستیم تو سلف غذا بخوریم که دیدیم همه مون قاشق چنگالامون شبیه همه  یعنی قاشق چنگال جهاز مامانامون دقیقا کپی هم بوده 

خیلی صحنه ی باحالی بود...

خب حالا  اونروز شانس میوه بهمون خیار دادن... مگه سلف شما آناناس میدن اینجوری نیگا میکنید ...

هانیه توام؟ ... 

برد شنیدنی ...

روزهای شنبه من 2 تا کلاس دارم که این هفته یکیش حذف شد و موند یه کلاس 8 تا 10 عمومی

شنبه اول هفته ساعت 5 پاشدن خودش یه مصیبته و وقتی میفهمی تیم ملی والیبال مسابقه داره و تو نمیتونی ببینی یه مصیبت دیگه . آخه اصل هیجانش به دیدن مسابقه ست . شنیدن نتیجه بدون اینکه توی استرس گرفتن تک تک امتیازها باشی اصلا مزه نمیده. این استاد عمومی هم تمام جلسات شهریور رو اومده بودن و واسه همه غیبت زده بودن و عملا غیبتی نداشتم که به خاطر این یه کلاس نرم دانشگاه. خلاصه به داداشم گفتم تو باید به من گزارش لحظه به لحظه بدی. اونم آخر هر ست نتیجه رو میگفت . یعنی ست اول و دوم رو گفت و منم دیدم نه شنیدن نتیجه که فایده نداره باید دید حالا که نمیشه دید حداقل باید شنید. رادیو رو روشن کردم و هندزفری رو گذاشتم تو گوشم . از شانس منم استاد از در اومدن میگن فصل 5 کتاب خیلی طولانیه فقط چیزایی که من میگم رو تو امتحان بنویسید کافیه . ای بابا حالا من یه گوشم به کلاسه یه گوشم به رادیو . امتیازها هم مرزی میرفت بالا اصن یه وضعی. جریان های در اون زمان دو دسته بودن معروف پاس میده راست گرا چپ گرا زرینی یه سرویس عالی میزنه یه جریان دیگه این وسط به وجود اومد مصدومیت موسوی امروز به ضررمونه این جریان خودش دو دسته میشد 26-25 به سود ایران ...

خلاصه این که خیلی خوشحالم یه برد شیرین به نفع ایران ... باخت هامونم با فاصله های خیلی کم بوده... یه جا نوشته بود هروقت میخوام عرق ملیم تقویت شه میرم تقویم رو نگاه میکنم ببینم مسابقات والیبال کیه ؟!!

بچه ها مچکریم .... بچه ها مچکریم...

خدا حفظتون کنههههههههه 



میو میو عوض میشه...

 یادتونه کارتون میو میو عوض میشه
تا سالها من میخوندم نه بابا خودم میگم میو میو عوض میشه 



میخوام براتون قصه بگم
قصه میو میو که مثال گربه هاست
ولیکن اون گربه نیست , راکونه
اونا شکل گربه هان ....!
راکونه کارای عجیب غریبی میکنه ....
مث شعبده بازا یهویی ورد میخونه عوض میشه ....!
شیره رو موش میکنه موشه رو شیر میکنه سوسکه رو غول میکنه حوض رو استخر میکنه 
گاهی وقتا خودشو شکل پرنده میکنه میره خال اسمون ...!
پر پرواز نداره , ولی پرواز میکنه .... !
باخوبا ملایم و خوشرفتار
بدا رو دوس نداره 
راستی بگم اسم قصه مون چیه ؟!!
نه بابا خودم میگم میو میو عوض میشه.... !


دوست جدید

امروز دوتا دوست پیدا کردم *:D big grin

صبح داشتم میرفتم دانشگاه... دیدم یه آقا پسر کوچولوی ناز داره با مامانش میره مدرسه ... منم پشت سرشون بودم... بعد هی برمیگشت ببینه من بهشون نرسم*>:D< big hug و وقتی نزدیک میشدم برمیگشت میگفت مامان بدو بهمون نرسه و مامان خوبشم باهاش میدویید *=)) rolling on the floor منم سعی کردم بهشون نرسم... تا وقتی که مسیرمون عوض شد برگشت دید دیگه من نیستم *:D big grin


تو راه برگشت توی بی آر تی بودم.

دیدین این مامانا که بچه هاشونو بغل میکنن سرشون از اون پشت معلومه...

اینقده این پسرمون ناز بود... با اون موهای فرفریش...*>:D< big hug

نگاهش کردم گفتم دالی دالی سلاااااااااااااااااااااااام

دیدم خندید و رفت قایم شد توی بغل مامانش

چند دقیقه بعد اومد بالا و دوباره یواشکی منو نگاه کرد*:D big grin

دوباره بهش گفتم دالی و دوباره خندید رفت قایم شد*>:D< big hug

داداشم میگه پدر مامانه رو درآوردی با این بازی کردنت 


سه شنبه هم بالاخره ارائه مو دادم راحت شدمممممم

بعد از ارائه هم بچه ها یه کادوی دیگه بهم دادن گفتن ادامه ی کادوی تولدت

خیلی چسبییییییییییید*:D big grin

همیشه نصف کادوهای دوستاتونو بعدا بدین خیلی غافلگیر کننده ست 


ادامه مطلب ...

لابه لای این روزها

از اول مهر تاحالا دومین باریه که سرما خوردم.*'+_+ cold 2 هفته پیش سرما خوردم هفته پیش بهتر بودم این هفته دوباره سرما خوردم.*:| straight face

حالا سرماخوردنم به کنار . سه شنبه این هفته هم ارائه دارم. دلم واسه بچه ها میسوزه که باید صدای خوشگل و تو دماغی منو تحمل کنن. یادمه قدیما میگفتن سرماخوردگی n تا ویروس مختلف داره که اگه یکی از اونا رو بگیری دیگه اون ویروس رو نمیگیری و یکی دیگه از ویروس ها رو میگیری.*:-? thinking ولی اون n یه عدد متناهی بود که الان من یادم نیست و من حدودا n به توان n بار فقط خودم به شخصه سرما خوردم .*:| straight face پس میتونم این نظریه رو نقض کنم 

(خدایا شکرت یه وقت فکر نکنی من دارم ناشکری میکنمــــــــــــــــا نــــــــــــــه*8-> day dreaming)


گفتم صدا یاد یه چیزی افتادم. *:D big grinچند وقت پیش(دوران سرماخوردگی اولم) یه روز هندزفری گذاشته بودم تو گوشم.*o|^_^|o music ( اینجا باید ذکر کنم که خیلی خیلی خیلی کم پیش میاد من هندزری رو توی دوتا گوشم بذارم چون تو خیابون که خطرناکه*:-S worried ، توی بی آرتی هم که آدرس میپرسن*/:) raised eyebrows البته همیشه در اون گوشم که هندزفری هست صحبت میکنن*:| straight face ، توی خونه هم ممکنه کسی کاری داشته باشه*:D big grin ) از قضا اینبار توی دو تا گوشم بود و داشتم آهنگ مترسک مازیار فلاحی گوش میدادم*o|^_^|o music همشم با اون مترسکه همدردی میکنم اصن یه وضعی*:-S worried بعد فکر کردم دور و برم خالیه داشتم واسه خودم با آهنگ میخوندم بعععععععععععععد اونجاشم بود که میگه آدما رو دوست ندارم عاشق شمام کلاغا آآآآآآآآآآآااا آآآآآآآآآآآآآآآآآآآ *o|\~ sing (به این آ های آخرش دقت کنین ساده از کنارش نگذرین.*:D big grin) خلاصه همینجوری با اون صدای خوشگل تو دماغیم داشتم میگفتم آآآآآآآآآآآآ آآآآآآآآآآآآآآ آآآآآآآآآآآآآآآآآ*o|^_^|o music*o|\~ sing همینجوری بالای سرمو نگاه کردم*/:) raised eyebrows دیدم بابام بالای سرمه یعنی اصن ....


امروووووووووووووووووووووووووز بگین خب

سوار بی آرتی بودممممممممممممم

بععععععععععععععععععععععععد

همینجوری تو فکر خودم بودم

یهو مچ دستم درحالت پیچش حداکثری بین میله و در گیر کرد*:(( crying

یعنی اگر بدونین چه دردی داشت.*:(( crying کلی هم وایسادم تا همه مسافرا سوار شن راننده در رو ببنده*:| straight face

یه همچین آدم توداری هستم من *:D big grin

بازم دستم کبود شد*:| straight face


آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی دستمممممممممممممممممم

*:D big grin