بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

تونل وحشششششششششت...

دیروز من و مامان و داداش و خاله و پسرخاله رفتیم پارک یه دور بزنیم

خلاصه یه برنامه تونل وحشت ریخته شد...


 

 

بعد از کلی بررسی جایگشت های ممکن

برنامه اینجوری شد:

من و مامانم باهم خالم و پسرخالمم با هم و داداشم تنها

من قدیم ندیما یه بار رفته بودم و تقریبا می دونستم برنامه چیه

دفعه قبلی که رفته بودم جاهای مختلف وایمیساد یه هو یه اسکلت نشون میداد

یا یه جسد نشون میداد یا یه نفر میومد و صدای اوووووووو درمیاورد

اینجا یه مسئول داشت که خداییش از هر تونل وحشتی ترسناک تر بود 

تو فازم بود شدید

خلاصه من و مامانم رفتیم

شروع کرد حرکت و یه جا وایساد

بعد یه تنه درخت بود و از این بساطا

بد من همش داشتم فک میکردم الان ایده چی میخوان بزنن

یهو پسره اومد بغل من چسبید به جایی که توش نشسته بودیم

شروع کرد صدا درآوردن اوووووووووووووووووووووووووو

منم شروع کردم به خندیدن 

مامان میگه خوبه از طرف تو اومد 

خلاصه من همینجوری داشتم با مامانم تعریف میکردم، طرف مامانمم رفت

بعد دیگه حرکت کرد

بعد من گفتم حیف 2 تومن بدی اینا این میاد اینجوری میکنه

2 تومنو بدین من خودم میام براون میگم اووووووووووو

یهو پسره از پشت اومد گفت اووووووووووووووو


وایییییییییییی من به همین حالت از خنده مردن رفتم بیرون کلی مشتری پروندم

3 تا پسر بودن با یه خانوم من رفتم گفتم انقد مسخره ست

3 تا پسرا که همون اول رفتن

خانومه هم بعد یه مدت پشیمون شد 


خلاصه بعد از ما خالم و پسرخالم رفتن

بعد دیگه گویا با پسرا راحت تره یه نیشگونم از پسر خالم گرفته بود

خالمم دقیقا جمله منو تکرار کرده بود که حیف 2 تومن

و پسره هم اون حرکترو تکرار کرده بود اوووووووووووووووووو 


بعد آخرین نفر داداشم بود تنهایی رفته بود

آقا ما منتظر بودیم داداشمم بیاد یهو دیدیم 2 تا صندلیا خالی داداشم نیست 

خوردش؟ 

انتقام اون جمله های حیف 2 تومنو ازش گرفت؟ 

ولی انصافا صحنه خیلی خنده ای بود دوتا صندلیا خالی داداشمم نیست 

بعد یه مدت اومد بیرون

گفت:

درو باز کرد یقمو گرفت کشید بیرون 

بعد من گفتم خوبه خوبه ارزششو داشت 

دیگه گفته چی میخونی و من صبح ها درس میخونم شبا میام مردومو میترسونم 

تو که جوونی معلومه نمیترسی و از این حرفا


یه چیزی که خیلی قضیه رو تابلو میکرد و من الان میگم چون اولش قضیه لو میرفت

این بود که پسره مسیرو میدویید میومد بیرون دوباره میرفت تو 

حیفیم اومد چرا منم بهش نگفتم اوووووووووووووووووو 


دیگه داداشم برنامه ریخته گفته من قابلیتام خوبه

قرار شده با خودش یه ماسک ببره متقابلا پسره سکته کنه

بعد من برم جای پسره مردومو بترسونم 

منم یقه دخترارو میگیرم میکشم بیرون 


نظرات 3 + ارسال نظر
مهسا شنبه 29 شهریور 1393 ساعت 13:21

واااااااااااای خیلی خوب بود، دلم کباب شد واسش
چی میشد حالا یه ذره میترسیدین دل بیچاره شاد میشد؟؟
اگه 2-3 گروه دیگه هم داشتین مطمئنا کارش با نفر آخر به کتک کاری میکشید
حالا تونل وحشتِ کجا بود؟ کدوم پارک؟ من کلا تو شهر بازیا فقط و فقط چرخ و فلک بزرگه ی پارک ارم رو دوس دارم، از 4-5 سالگیم که میرفتیم اونجا تا 3-4 سال پیش ازش خاطره دارم، الانا دیگه نمیریم، بچه ها بزرگ شدن با دوستاشون میرن

آره منم الان دلم واسش کباب شده یه کم
انقد بودن دخترا که جیغ میزدن اون تو :|
آره دیگه تموم شدیم
بعضیا خیلی طول میکشیدن اما بعضیا زود میومدن بیرون
ما از اون زوداش بودیم
ولی صندلی خالی علی عالییییییییییییییییی بود

پارک بسیج... آخه خیلی نزدیک خونمونه پیاده 5 دقیقه ست بعد ما رفته بودیم پارکش دیگه یه سرم رفتیم شهربازی
ارم من خیلی وقته نرفتم کلا زیادم نرفتم
ما چون بسیج نزدیک خونمونه هی میریم همینجا
آره دیگه میبینی بچه ها که بزرگ میشن دیگه کلا فامیلو میزارن کنار میرن با دوستاشون میگردن هعییییییییییییییی
من کلا عاشق مسافرت دسته جمعیم یا باغ دسته جمعی یا...
از این چیزا ولی کلا مردم خیلی از هم دور شدن وایبرم اومده دیگه هیچی

حدیث شنبه 5 مهر 1393 ساعت 20:43

خخخخخخخخخخ
سلام بسیجی

خخخخخخ
سلااااااااااااااااااااااااااااامممممممممم

هانیه چهارشنبه 9 مهر 1393 ساعت 22:50

چه برنامه مهیجی! خسته نباشن

واییییییییییییییییییییییی چقد من خندیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد