بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

یه نفس راحت

دیروز به داداشم میگم رفتم امضاهای فارغ التحصیلیمو گرفتم

یه نفس راحت میکشه

میگم یه جوری نفس میکشی انگار واحدای منو تو پاس کردی

چندتا نکته  بود تو این 4 سال تحصیل کمرشو خم کرد: 

 

 

یکی روزای انتخاب واحد که از دو ماراتون سخت تر بود

یعنی رقابتی بودا به خصوص آزمایشگاه ها

فکر کنم بیشتر آزمایشگاه های منو زهرا و مهسا برداشتن

اگرنه الان کل آزمایشگاه هام مونده بود رو دستم 15 ترمه میشدم

هی اون وسط به علیم استرس میدادم 


دومی خودم و روزای امتحان

هروقت شدید ناراحت بودم بعدش نمره ام خوب میشد 

هروقت خوشحال بودم نمره ام کمتر از حدی میشد که فکر میکردم

علیم همیشه میگفت کشتی مارو هروقت ناراحتی 20 میشی خوشحالی گند میزنی 

 سالهاست اینجوریه کل سالهای تحصیلم

اصلنم نمیدونم چرا

وجدانی ناراحتم... فکر میکنم گند زدم

اما وقتی نمره اش میاد عالی میشه

و برعکس

جالبه خیلیام فک میکنن دارم از روی بدجنسی میگم گند زدم

 و بعدش که نمره ام میاد میگن تو که گفتی گند زدم

در صورتی که واقعا حس اون لحظه ام همونه

دیگه با داداشم که رقابت نداشتم 

به همین اینتر قسم احساس همون لحظه ام بوده

والا 

شاید از حل هام مطمئن نبودم و بعدش درست بوده شایدم میرفته رو نمودار شایدم معجزه میشده چی بگم

چقد دلم برا روزای انتخاب واحد،پروژه ها و کلاسا تنگ شد 


خاطره:

یادمه سوم دبیرستان بعد امتحان نهایی فیزیک علی گفت امتحانو چطور دادی

 گفتم بد نبود شاید 19 اینا بشم

بعد کلیدها و جواب امتحان ها میومد

با علی نشستیم بررسی کنیم

عاغا لحظه به لحظه غلطهای من بیشتر میشد

غلط اول 

غلط دوم 

غلط سوم 

غلط چهارم

یعنی علی همیشه از اون روز به عنوان یکی از خاطرات جالب زندگیش یاد میکنه

کاملا از حالت افقی و 

به حالت عمودی و 

دراومدم

ولی تو این امتحان از هر دو مدلش بهره بردم

یعنی اولش خوشحال بودم خوب دادم

بعد کلیدا اومد فهمیدم گند زدم

بعد نمره ها اومد یه چی شد بین اون دوتا 


همچین دوران تحصیلی ای داشتم من 


نظرات 3 + ارسال نظر
مهسا چهارشنبه 21 آبان 1393 ساعت 12:41

الهـــــــــــــی منم خیلی اینجوری ام و متاسفانه همه ش حس میکنم امتحانمو خوب دادم و نتیجه...
اون آزمایشگاها رو بیشتر من یادمه تو واسه من برمیداشتیاااا!
مطمئنی تاحالا من برات انتخاب واحد کردم؟
درضمن ببین چه داداش خوبی داری انقد باهات همراهی میکنه میاد کمکت میکنه امتحاناتو صحیح کنی!

=))))))))))))))))))))
نه بابا من هیچ وقت نمیتونستم وارد شم زهرا بوده برات برداشته تو و زهرا هم زیاد واسه من برداشتین
:| می خوای یه ستاد حمایت از برادر بزرگتر بزن تو :|
اینا که خوبی حساب نمیشه
بعدا خوبی هایی که برادر بزرگر میتونه داشته باشه واست میشکافم

سوگلی پنج‌شنبه 22 آبان 1393 ساعت 00:39

سلام مهندسسسسسسس
ای بابا ای بابا.دوران مدرسه اینجوری بود.هروقت فکر میکردم نمرم کم میشه برعکس میشد.ولی الان هر وقت فکر میکنم امتحانم بد بوده،بدتر میشه.هروقتم حس میکنم خوب بوده بدترتر میشه
تا یادم نرفته،تبریک میگم که دیگه رسما فارغ التحصیل شدی.واسه خودت یه پا خانوم مَهِندیس شدی

سلااااااااااااااااااااممممممممممممممممم پیکاسوگلی 1 روزه و اندی :دی
ای بابا ای بابا

مرسی عزیز دلممممممممم خیلی ممنون انشاء الله فارغ التحصیلی دکترای شما رو جشن بگیریم
فارغ التحصیل شدم اما مهندس نه همون مَهِندیس شدم

هانیه جمعه 23 آبان 1393 ساعت 10:37

آخی چه خوب من که در زمینه علم و این چیز میزا تنها بودم! از لحاظ ایاب ذهاب داداشا به کمکم می شتافتند
در کل تو خیلی دختر باهوشی هستی و اون زمانا که نمره ت بد میشده احتمالا قانونی که مخصوص تویه اجرا می شده حتما

:دی الان مهسا میاد از مزایای دیگر داداش بزرگتر میگه برامون :دی
کی؟ بام؟ شیب؟ من؟ منو با کسی اشتباه نگرفتی؟ من گلنوشما
شما لطف داری عزیز دلمممم آره دیگه همش تقصیر قانون مخصوصمه :-"

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد