بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

از هرچی میترسی... (جملات قصار)

ما که از هر چی ترسیدیم سرمون اومد
کاش تمرین کنیم
کمی از خوشبختی بترسیم.....!


انتخاب واحد (خاطراتی)

اانتخاب واحدمون از ساعت ۱۲ شب ۱۹ شهریور (یعنی امروز)شروع میشد و تا ساعت ۱۲ شب ۲۰ شهریور(تا آخر امروز) ادامه داره ... من نمیدونم چرا انقدر تو انتخاب واحد ما رقابت سنگینه داداش من میگه مال ما ۱۱.۳۰ هم که بریم همه چی سر جاشه 

حالا ما باید آماده باش وایسیم دستا رو کیبورد، کدا آماده(  حتی در صورت توان حفظ کنیم بهتره) و تا ساعت ۱۲ میشه... حملـــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!

البته آزمایشگاه ها و عمومیا در خطره وگرنه اختصاصیا که به تعداد ظرفیت هست

چون ظرفیت آزمایشگاه ها ۱۲ نفر بیشتر نیست و هرکدومم پیشنیاز آزهای بعدیه ترجیح میدیم زودتر برشون داریم (البته اگه برسه )

دیگه دیشب دسته جمعی گارد گرفته و آماده دستا رو کیبورد بود تا ساعت ۱۲ شد اومدم روی گزینه ی انتخاب واحد کلیک کردم ولی دریغ از این که باز بشه از سایتم خارج شد و دیگه وارد نشد

همینجوری ۳ تا میزدم تو سر خودم دوتا تو سر کامپیوتر و صفحه هم که باز نمیشد

در اینگونه لحظات که من نمیتونم خونسردی خودمو حفظ کنم داداشمم به کمکم میاد ولی چه فرقی میکرد صفحه ای که باز نمیشه باز نمیشه دیگه (چه یک وجب چه صد وجب ...ربطی نداشت )

خلاصه واسه ی یکی از بچه ها اول باز شده بود و اون تونسته بود پیروزمندانه یکی از ۲ تا آزی که میخواستیم (البته اون یکی مهم تر بود که هیچکدوم نتونستیم برداریم) و یه عمومی برداره (ملی پوشان پیروز باشید...) واز سایت خارج شده بود ! ۶ نفرمون تو کنفرانس یاهو بودیم که سه نفرمون تو سایت بودن و واسه سه نفر وارد نمیشد و خرسندم بگم باز مال اون دو نفر کم کم باز شد و من هنوز اندر خم یک کوچه و اینا...

خلاصه مهسا لطف کرد و بعد از خودش به یاری من شتافت و واسه ی من تخصصی ها و یه عمومی برداشت من نمیدونم اونهمه عمومی با ظرفیت ۵۰ رو کی برداشته بود که ما با وجود ۴ ساعت خالی روز سه شنبه (از یک تا پنج) مجبور شدیم کلاس ۸ صبح عمومی رو برداریم

خلاصه این که تازه واسه ی من ساعت ۲:۳۰ سایت باز شد ولی توش چیزی نبود که من بردارم دیگه!!! تا ساعت ۳ یه بررسی کردم و رفتم خوابیدم ...

نکته ی اخلاقی : بلد نیستین سایت نزنین ، برنامه ریزی نکنین ، دانشجو نگیرین و در آخر دانشگاه نزنین یه ملتی رو الاف نکنین(میدونم علاف ه عمدی بودا  

فکر کنم میرفتیم دستی انتخاب واحد میکردیم بیشتر از الان واحد گیرمون میومد   

الان من با کلی حفظ خونسردی اینجوری شدم!!!

  

کیبورد (متفرقه)

منم از این کیبورد خوشحالا می خوام

عوض کردن (متفرقه)

کاشــــــ می شـــد 

 زندگی را هم عوضــــ کــــرد 

 مثل «چایی» وقتی که ســــــرد می شود . . .   

 

مهربانی (جملات قصار)

در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش "علف هرز" و "گل سرخ" یکیست. 

 

دلیل تنهایی (جملات بزرگان)

در نهان به آنان دل می بندیم که دوستمان ندارند  

و در آشکار از آنان که دوستمان دارند غافلیم 

 شاید این است دلیل تنهایی ما  

دکتر علی شریعتی  

 

پروژه (خاطراتی)

بالاخره امروز پروژه مون رو ارائه دادیم  

درسته که یه کم از تابستونمون رفت  ولی الان که فکر میکنیم کلی خاطره داریم...  

اوایل پروژه رو که میرفتیم دانشگاه ،وسطاش از طریق چت کار میکردیم این اواخر بازم میرفتیم دانشگاه...  

فکرشو بکنین ۸ صبح که میرفتیم حدود ۹.۵ - ۱۰ شب برمیگشتیم خونه 

خانواده میگفتن دیگه  نیاین بمونین دانشگاه به صرفه تره ها !!!  

ولی فکر کنم دیگه اگه نمیرفتیم خونه هم واسشون عادی بود

خلاصه بعد از دو ماه و نیم بالاخره راحت شدیم  

بعد از ارائه طی یک تصمیم آنی و بسیار با سه تا لپ تاپ رفتیم  امام زاده صالح و بازار تجریش!  

       (ما سه تا با کیف و کوله و چادر تو امام زاده  )  

بعد از امام زاده رفتیم بازار وخوب میدونید که سه تا دختر وقتی از جلوی  

یه مغازه که خوراکیای ترش میفروشه رد میشن دیگه ...      

حالا وایساده بودیم جلوی مغازه نمیدونستیم چی انتخاب کنیم 

آلوچه انار، آلبالو، زرد آلو، آناناس، قره قروت، لواشک، ...  

فروشنده دیگه خودش فهمید ما تا سه روز دیگه هم تصمیم نمیگیریم  

با کمی پرسش همچون ترش میخواین یا ملس و دادن یک قاشق برای تست کردن آخرش گفت چندتا رو واستون میکس میکنم ببرید ... خلاصه ما هم که ناهار نخورده بودیم اومدیم نشستیم بخوریم 

 پس از چندی   فشارمون افتاد و عملا همش موند که من طی یک عملیات انتحاری 

با خودم آوردمش خونه تا بعدا حسابشو برسم  

           

ادامه مطلب ...

دلم...(متفرقه)

دلم هوای دیروز را کرده ، هوای روزهای کودکی را ..  

دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم آرزوهایم را به دستش بسپارم ! . . .  

دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم ؛ الفبای زندگی را ..  

میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند .  

دلم میخواهد اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان هر چه میخواهید بکشید  

این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو !  

دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم آن را نچینم .  

دلم میخواهد ...  

می شود باز هم کودک شد ؟؟؟؟ ..  

راستی خدا! دلم ، فردا هوای امروز را می کند؟؟!