بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

حاکم بزرگ(خاطراتی)

یادتونه: 

این علامت مخصوص حاکم بزرگ میتی کومانه احترام بگذارید.... 

اینم از هنرمندی عده ای ناشناس....  

 

خواب (خاطراتی)

میدونید یاد چی افتادم؟؟؟.... 

یاد بچگیام وقتی میرفتیم بیرون و برمیگشتیم دیروقت بود  

من تو ماشین خوابم برده بود بابام  بلندم میکرد از پله ها  

میبردم بالا ... مستقیم تو تخت خواب آخی.... 

بین خودمون بمونه بعضی موقع هام خودمو به خواب میزدم 

بس که مزه داشت... 

 

آنه (خاطراتی)

آنه!

تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت وقتی روشنی چشمهایت 

در پشت پرده های مه آلود اندوه، پنهان بود.

با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت از تنهایی معصومانه دستهایت.

آیا میدانی که در هجوم درد ها و غم هایت و در گیر و دار ملال آور 

دوران زندگیت حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود.

آنه!

اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری

 در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی و اینک آن شکفتن و سبز شدن

 در انتظار توست در انتظار توست.

 

 

یادتونه؟.... واسه زنده شدن خاطرات گذاشتم صدای گوینده ش 

هنوز یادمه...

پنکه (خاطراتی)

یادتونه بچه که بودیم جلو پنکه وایمیسادیم میگفتیم آآآآآآآآ اووووووووووو 

و......  صدامون یه جوری می شد...  

    

جزوه یا دفتر خاطرات!!(خاطراتی)

یه دوست داریم تو دانشگاه یعنی واقعا نمیبینش یه سوژه بزرگ  

زندگیتون از دستتون رفته... 

شیطون با نمک دوست داشتنی با ۳۰ کیلو مغز و مقدار ناچیزی بقیه 

که این مقدار به صفر میل میکنه... 

یعنی تو کلاس جزوه نمینویسه میشینه بین دو نفر که جزوه مینویسن 

که در اکثر موارد یکیش منم و شروع میکنه به نقاشی کشیدن و  

خاطره نوشتن رو دست ما و تو جزوه هامون و... 

خلاصه هم مارو اذیت میکنه هم درس گوش میده هم در صورت سوال استاد 

تنها دانشجوی پاسخگو به سواله... یعنی در نوع خودش بی نظیره 

یه دفعه که از در اومد تو استاد داشت سوال میپرسید ما که تو کلاس بودیم همه 

زل زده بودیم به استاد سوت میزدیم این خانووم اومد جوابو گفت و نشست... 

رمز موفقیتشم صبحانه خوردنه یادتون نره!!! 

در ادامه تعدادی از آثار هنریش در جزوه هامون رو گذاشتم

ادامه مطلب ...

۱۳ به در (خاطراتی)

سبزه رو از سفره بگیر / ماهی را با خودت بیار  

وقتشه بیرون بزنیم / سیزدهمین روز بهار  

خوب امروزم که سیزده به دره. امیدوارم در دل طبیعت 

همراه خانواده هاتون و دوستان و آشنایان بهتون خوش بگذره  

دیگه از آخرین لحظات تعطیلات بهترین استفاده رو بکنید 

خوش باشید  

فوتبالیست ها (خاطراتی)

فوتبالیست هارو که مطمئنم همتون دیدید! 

یادتونه یه بازی رو تو چند قسمت و یه شوت به سمت دروازه رو تو دو  

قسمت کش میدادن یعنی آخر حال گیری بود... حالا از اون همه  

خالی بندی و پرواز تو هوا و سه متر پریدن و ... اینام بگذریم!! 

شخصیتاشم که یادتونه: سوبا-واکی دروازه بانشون -  

تارو دوست سوبا- ایشی- کاکرو رقیبش با اون آستیناش-دایی سوبا و.... 

یه دوقولو هم بودن از تیم های حریف که لباسشون بنفش بود 

 یکیشون میخوابید اون یکی میپرید رو پاش سه متر میپرید هوا...  

اونام هیچوقت یادم نمیره  

جمشید...(خاطراتی)

جاتون خالی با خالم رفته بودیم بیرون. قرار شد بریم پارک جمشیدیه 

یه تیکه از راه وایسادیم از یه نفر آدرس بپرسیم. خالم شیشه رو کشید  

پایین و پرسید آقا ببخشید پارک جمشیدیه از کدوم طرفه... 

یهو آقاهه شروع کرد به انگلیسی حرف زدن و خلاصه توضیح دادن که 

تخت جمشید تو شیرازه!!!

با شما (خاطراتی)

بعضی وقتا هست با کسانی که خیلی دوسشون داری میری بیرون 

چقدر خوبه چقدر بهت خوش میگذره چقدر با اونا بودنو دوست داری 

 ... داری به اونا لبخند میزنی ولی درونت چیز دیگه ایه 

اونوقته که می فهمی خنده ی تلخ ... فقط یه شعر یا شعار نیست ... 

خدایا شکرت... 

پیک نوروز (خاطراتی)

 دیروزبا پسرخالم نشسته بودم  که مثلا پسرخالم پیک حل کنه ... 

فکر کنم من حل کردم و اون نظارت... 

 ولی چقدر دلم هوای اون وقتارو کرد من خیلی پیک نوروزی رو دوست دارم 

 میبینمش دلم میخواد بشینم یه جا همشو حل کنم... دیگه سخت ترین  

قسمتش مرتب کردن یه جمله به هم ریخته و املا نوشتنه  که یه ذره آدم 

 تنبلیش میاد... 

من یادمه همیشه تند تند پیکمو حل میکردم (حتی قبل از عید)  

که دیگه خیالم راحت باشه ولی پسرخالم برعکسه فکر کنم همش

 بمونه واسه سیزده... وقتی داشتم پیکشو ورق میزدم اگه گفتین 

 کجاشو حل کرده بود؟؟؟ یه قسمتش گفته بود یا خودتون املا بنویسید 

 یا به یکی از اعضای خانواده املا بگید که اونم به مامانش املا گفته بود...  

بهش میگم بیا این جمله ها رو مرتب کنیم میگه نه ولش کن خسته میشم  

الهی فداش شم بچه های امروز خیلی زرنگ ترن... 

 

توقع (خاطراتی)

چرا بعضی از آدما بدون اینکه توجه کنند خودشون نسبت به دیگران 

 چه رفتاری دارن و چه کارایی واسشون انجام دادن ازشون توقع دارن؟  

چرا خودشون حتی یکی از اون کارا رو واسه دیگران انجام نمیدن ولی 

 انتظار دارن همه واسشون هرکاری انجام بدن؟؟ نمیفهمم ............ 

دلیل اینهمه آزار دادن خودت و اطرافیانتو نمیفهمم؟؟؟؟؟؟؟ 

 

خدایا ( خاطراتی)

گاهی زمان، آنقدر سخت می گذردکه نه دلداری  دردی را دوا  

می کند و نه صبر...  

گاهی آنقدر تنها میشوی که حرف های دیگران  برایت پوچ و 

 مبهم می شود...  

گاهی فکر می کنی مخصوصا در بازی زمانه گرفتار شدی  

طوری که دیگر راه گریزی نیست... 

 خدایـــــــــــــــــــــــــــــــا....
       

برنامه ویژه نوروز (خاطراتی)

خوب دوستای خوبم سال نوتون مبارک 

برنامه شب عید شبکه دو رو با اجرای احسان علیخانی دیدید ...

 این برنامه واسم خیلی جالب بود واسه همین  دلم نیومد راجع بهش  

 ننویسم  دوست داشتم  خاطره این برنامه  تو وبلاگم بمونه .

آوردن مازیار فلاحی  و اجرای رضا صادقی و مهدی یراحی آوردن مهدی رحمتی 

 و پسرش و... خیلی برنامه خوبی بود من که خیلی دوست داشتم ...

ادامه مطلب ...

عید (خاطراتی)

  سال نو مبارک 

  امیدوارم یه سال پر از موفقیت و سلامت و شادی رو شروع کنید 

  عید بهتون خوش بگذره 

عیدیاتونم گذاشتم تو ادامه مطلب... 

اگه دوست داشتین از سفره هفت سینی که چیدین عکس بگیرین بذارین 

 تو صندوق بعد عید همه رو میذارم اینجا تو وبلاگ 

(توضیح نوشت: اول می خواستم این پستو فردا موقع سال تحویل بذارم 

 بعد دیدم شما  که روز عیدی نمیاید اینجا حالا شاید امشب  اومدین اینترنت

 یه سرم به من زدین ...دیگه زودتر گذاشتمش

 

 

                                  موسیقی لحظه تحویل سال 

 

                                    دانلود آهنگ بوی عیدی

ادامه مطلب ...

اتاق! (خاطراتی)

خوب دیگه کلاسام تموم شده امروز می خوام اتاقمو تمیز کنم 

 اتاق نگو .... اووووف نمیدونید چه خبره !

 

 

چهارشنبه سوری (خاطراتی)

دیشب بین اونهمه دود و آلودگی و سرو صدا چند نفر چندتا فانوس   

فرستادن آسمون چقدر فانوساشونو دوست داشتم   

دلم می خواست منم رو یکیشون آرزوهامو بنویسم و بفرستم آسمون     

بی آر تی! (خاطراتی)

جاتون خالی پس از مدت ها تو بی آر تی یه صندلی خالی پیدا کردم نشستم 

پنج دقیقه بعد دیدم یه پسره از تو مردونه یه متر دستشو دراز کرده با کیف پولش  

اشاره میکنه خانووووم خانوووم..... 

 گفتم حالا ببینم چی شده برگشتم زل زده تو چشای من نگاه میکنه میگه  

برو اونور بشین دوست دختر من بشینه اینجا ..... ای زندگی 

حالا هی هر روز برو تو بیآر تی از در و پنجره آویزون شو کیه که دلش بسوزه  

حالا نه نسوزه یه کم ناراحت شه  

 

 

 

لوک خوش شانس! (خاطراتی)

 کارتون لوک خوش شانسو که مطمئنم دیدید... یعنی من عاشق بوشوگ بودم 

 خیلی بانمک و شیطون بود عاشق شیطونیاش بودم واسه همین چندتا از  

عکساش و لینک صداشو گذاشتم تا تجدید خاطره بشه...

      

 

 

                                                 لینک صدا

یک خاطره! (خاطراتی)

 آخی این لیوانارو یادتونه. ابتدایی که بودم از اینا داشتم هیچی توش نمیموند! 

زنگ تفریحم که میخورد مامورای آب خوری دیگه نمیذاشتن آب بخوریم  

وای چقدر مارو حرص میدادن

 

پول رایج مملکت! (خاطراتی)

 

 نمیدونم چرا تو کیف پولم به جای پول هی از اینا پیدا میشه!