بیا تو , دم در بده
بیا تو , دم در بده

بیا تو , دم در بده

...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بعضیا...

 بعضیا هستن که یه جور خاص دوست داشتنین یه جور عجیب دلنشینن

 دست خودشونم نیست

انگار خدا یه جور دیگه آفریده شون.

 مثلا ساعت ها کنارشون میشینی و خسته نمیشی

 اصلا سیر نمیشی از شنیدن صداشون یا نگاه کردن به صورتشون

 مثلا همونایی که وقت خداحافظی یههو دلت میگیره و ته دلت میگی کاش بیشتر میموندی

 اسمشو عشق نمیذارم.شاید یه دوست داشتن عجیبه که هر کسی ممکنه حسش کنه.

من اسمشو "عزیز دل کسی بودن میذارم"

بعضیا عزیز دلت هستن،همونا که همیشه دلت قرصه که تا آخر عمر با همون کیفیت کنارت هستن.

همونایی که دلگیرت نمیکنن.همونا که دوست داشتنشون بی قید و شرطه.

در زندگی هر کسی این بعضیا وجود دارن که اصلا نمیشه دوستشون نداشت

و من چقدر این بعضیا رو دوست دارم.


لینک دانلود

دکلمه سعید معروف در برنامه رادیو 7

شعرها را نباید حفظ کرد مخصوصا شعرهایی را که از خواندنشان ذوق کرده ای

باید یادت نباشد که آن شعر هیجان انگیز را کجا خوانده ای؟ چرا خوانده ای

فقط یادت باشد که بارها برای دوباره خواندنش کتاب ها را ورق زده ای

با خودت است می توانی پیامش را بگیری یا به کار بندی اما بیانش را نه

اصلا اگر شعر را برای پیام های اخلاقی آن می خوانی لذت بزرگی را از دست داده ای

لذتش به این است که با شعر همزادپنداری کنی نه اینکه در مقام شنونده نصیحت به آن گوش کنی

پس شعرها را حفظ نکن بگذار آن ها قافلگیرت کنند

شعرها هم دوست ندارند دچار عادت شوند، شعرها هم دوست ندارند صرف عادت هر روز تکرارشان کنی

دوست دارند برایت تازگی داشته باشند

به اطرافت نگاه کرده ای؟ به کسانی که دوستشان داری؟ بهترین شعر زندگیت همانیست که کنارت نشسته است

نگذار بهترین شعر زندگیت برایت تکراری شود...


دانلود دکلمه

( البته بیشتر متنش قشنگه )

ز گهواره تا گووووووووووووور

گرچه وقت کمی مونده

اما میخوام شروع کنم واسه ارشد بخونم

حالا اقلش اینه درسا مرور میشه و میتونم توی آزمون استخدامیام شرکت کنم 

کلی مطلب توی ذهنم هست که دلم میخواد یاد بگیرم

اما نمیدونم چرا نمیرسم :| 

همین الان یهویی

داداشم اومده میگه مرسی به خاطر تشکرت از من اول پایان نامه ات

میگم از تو تشکر نکردم

میگه چرا خودم الان خوندم

میگم نه بابا من از تو تشکر نکردم که!!

هی اصرار که چرا

رفتم نگاه کنم اول پایان نامه مو


  ادامه مطلب ...

نقطه سر خط

به پایان آمد این دفتر... حکایت همچنان باقیست



 

ادامه مطلب ...

یه دنیا مهربونی

امروز با بچه ها برنامه پارک ملت داشتیم


 

ادامه مطلب ...

بی آر تی

دیروز داشتم میرفتم دانشگاه برای کارای پروژه پایانیم

چند وقتی بود تابستون همش خونه بودم

این اواخر دوباره بی آر تی سوار شدم با خاطراتش

من چون توی یکی از خطا ایستگاه های زیادی تو بی آر تی هستم معمولا میرم جلو وایمیسم

دیروزم رفته بودم جلو ...


 

ادامه مطلب ...

تونل وحشششششششششت...

دیروز من و مامان و داداش و خاله و پسرخاله رفتیم پارک یه دور بزنیم

خلاصه یه برنامه تونل وحشت ریخته شد...


 

ادامه مطلب ...

والیبال

خیلی خوشحالممممممممممممممم

و یه عالمه به والیبالیستامون افتخار میکنممممم


اگر دربند در مانند در مانند...

بعد از یه تابستون سخت پر از ترجمه و تایپ و پروژه پایانی

(که البته هنوزم تموم تموم نشده 

و من همچنان دارم زیر فشار ویرایش و فرمت بندی 400 صفحه پروژه له میشم)

و هفته ها تلاش بچه ها برای هماهنگ شدن جمعمون

دیروز رفتیم دربند

گرچه مهسا و هانیه نبووووووووووووووودن

و کلی جاشون خالی خالی خالی بود 

کلی صبر کردیم که همه با هم هماهنگ شیم اما نشد که نشد...


 

ادامه مطلب ...

جای خالی

دیشب مامانم رفت مشهد

و  هنوز نرفته کلی جاش خالی شده  

مامانا همیشه هستن

اینجا 


قلبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم رو تکراره

قلبم رو تکراره

همیشه دوست داره

....

خدا اونجاست اون بالا

حواسش به ماست حالا

داره تو گوشت میگه

ما ماله همیم دیگه

گوش کن به قلبت

آره قلبت راست میگه

هرچی دلش خواست میگه

من و تو با هم باشیم

دنیا ماله ماست دیگه 

....

سوتی

دارم یه پایگاه داده برای یه شبکه اجتماعی (تقریبا مشابه فیس بوک) طراحی می کنم

بعد این مدل پایگاه داده بر اساس نظریه گرافه

یعنی گره داره و یال

بعد اومدم یه سری کاربر دختر و پسر ایجاد کردم

همینجوری رندم شماره گره های رو زدم که بینشون یال ایجاد شه

این یاله یعنی اینکه با هم friend هستن

الان اومدم بگم مثلا دو تا پسر با هم رفتن ددر دودوور تو یه Status درباره ددر دودورشون همو تگ کردن

دیدم توی رندم یال ایجاد کردنم سوتی دادم همه پسرا همه دوستاشون دخترن و یه دوست پسر هم ندارن

همینجوری جامعه به فساد کشیده میشه دیگه :|


روز دختر

دیروز پدربزرگ خوبم زنگ زده بودن روز دختر رو به من تبریک بگن

بعد دیگه تا من رفتم گوشی دست به دست شده بود به مادربزرگم و نشد با پدربزرگم صحبت کنم

دوباره من رفته بودم جایی دستم بند بود دوباره پدربزرگ عزیز دلم زنگ زده بودن با من صحبت کنن

آخه چرا اینقده خوب و مهربونییییی پدرجونی من 

اصن اشک تو چشای آدم جمع میشه 

بعدش دیگه من زنگ زدم باهاشون صحبت کردم

انشاء الله تن همه پدربزرگ مادربزرگا همیشه سالم باشه سایشونم بالای سرمون باشه

روح رفتگانم قرین رحمت الهی باشه انشاء الله

.....................................................................................................................

عاغا یه موضوعی دیروز به ذهنم رسید جریان اس ام اس و این بند و بساطا

 جدیدا یاد گرفتیم هر مناستی رو با یه اس ام اس سرو تهشو به هم بیاریم و

یه اس ام اس بفرستیم تا( خدای نکردی نیست اصن) ریخت طرفم نبینیم

یا مثلا به اصطلاح یه مهری بذاریم مسجد

البته نه مطمئنا در همه موارد 

من جدیدا برای خودم قرارداد کردم اس ام اس آماده برای مثلا تولد کسی نفرستم

حتی اگه یه جمله تولدت مبارک دوستم رو خودم دستی بنویسم و براش کلی آرزوی خوب داشته باشم

طرف می دونه و احساس می کنه واقعا مخاطبته

و تویی که داری واسش یه عالمه آرزوی خوب می کنی 

حتی اگه یه متن قشنگه و دوست دارین برای طرف بفرستینش

 خودتونم طرف رو مخاطب قرار بدین و یه چیزی بهش اضافه کنین و بعد متن رو بفرستین 


دیروز از طرف یه فامیل که شونصد ساله اصن منو ندیده اس ام اس تبریک روز دختر واسه من اومده

اگه یه دختر خوب و مهربون و فلان تو دنیا باشه اونم تویی

بعد داشتم تصور می کردم اون اس ام اسه داشته برا کل دخترای فامیل و در و همسایه فوروارد میشده

اینجاست که یکی تو دنیا معنی خودشو از دست میده 

یا مثلا طرف اس ام اس آماده ست پیشاپیش عید شما مبارک بعد عید شده تموم شده رفته

 اون اس ام اس رو برات می فرسته حتی براش مهم نیست اون پیشاپیششو پاک کنه :|

بابا دیگه کار از پساپس هم گذشته :| 

حالا اینا که شوخیه 


جدا از این اس ام اس و من و ...

اگر کلی به قضیه نگاه کنیم

یه حس بدیه واقعا

حالا که از هم دوریم لا اقل یه متنو از طرف قلبمون واسه یه نفر بنویسیم

حتی اگه یه جمله باشه حتی اگه خیلی ساده باشه 

و اگر اینجوری نیست چیزی نفرستیم بهتره ...

pavel

آخی گویا pavel که می خواسته بیاد ایران همه بهش می گفتن نرو خطرناکه و از این بحثا

و گویا هی براش پیغام میذارن ببینن سالمه یا نه :|

یه متن راجع به ایران توی فیس بوکش گذاشته جالبه

خیلی تعریف کرده و خوشش اومده و از بقیه هم خواسته که بیان

همیشه به ایرانی بودنمون افتخار کنیم در هر شرایطی 

متنی که نوشته:


Ok few words about Iran. Facebook is blocked in Iran and my time on FB is always very limited so I cant reply all messages and comments. But Iran is beautiful country, very safe (feel safer here than in south or east Europe), people are extremely hospitable, kind and friendly. Traveler is bit like celebrity here. People stop me on streets and talk to me and welcome me in Iran. Its not easy to spend money here as I am always invited for something. First day in Iran I was invited to wedding ceremony (had to dance in front of hundred people) when hitchhiking locals were stopping cars for me, telling to driver where to take me in other situations I wait one minute for some car to pick me up. CouchSurfing community is very strong (over one hundred messages and invitations) Good vibes all around. So dont worry about my life ( I am pampered here ) and come to visit Iran too one of my most favorite countries I have visited so far


اینم کوله جهانگردیشه :دی

غرورانگیز

آخی همین الان پست برام کارت دعوت آورد

جشن پنجاهمین سالگرد تاسیس دانشگاهمون

خیلی حس خوبیه

یه جمله جالب روش نوشته:

فارغ التحصیلان دانشگاه از ابتدا تا کنون

مهمان ما و خاطرات خود باشید

تازه من که عملاً هنوزم فارغ التحصیل نشدم یه حس خاص دارم

فک کنید اونایی که فارغ التحصیل 46 سال قبل بودن چه حسی دارن

اگر بیان و کلی از خاطراتشون براشون زنده بشه...

 چقدر جالبه

الان یه عالمه حس خاص رو باهم دارم

خوشحالی، دلتنگی،غرور،...


عجب عطر خوبی زده لعنتی

عاقا یاد یه خاطره افتادم که چند ماه پیشا اتفاق افتاد ننوشته بودمش

اینجا هم که دفتر خاطرات منه 

هویجوری یادم افتاد گفتم بنویسمش

با تشکر از دوستانی که با خوندن خاطرات تکراری همواره مارا یاری می کنند


یه آهنگ داشت این آقای لهراسبی


از این راهرو یک نفر رد شده *** که عطرش همونه که تو می زنی

برای به زانو در آوردنم  *** تو از مرگ حتی جلو میزنی !

 

از این راهرو یک نفر رد شده *** مث ِ لحظه هایی که ناراحتی

نفس میکشم با تمام وجود *** عجب عطر خوبی زده لعنتی !

 

ادامه مطلب ...

خاطرات داداشی

امروز داداشم رفته بود جایی بعد فرم دادن پر کنن 

بعد میگه آخر فرمه یه کادر مستطیلی داشت نوشته بود در این قسمت چیزی ننویسید 

بعد میگه همینجوری که نشسته بودم دیدم بغل دستیم توش کروکی کشیده

می گه هی نگا کردم ببینم درست میبینم یا نه؟ هی نگا کردم ببینم آدرس کجا بود دیدم 3، 4 قسمت بالاتر آدرس بوده


چند روز پیشم تاکسی سوار شده بود بعد یهو دیده یکی از مسافرا به راننده می گه center of city بعد راننده هم متوجه نمیشه

دیگه شروع می کنه باهاش صحبت کردن می بینه توریسته از جمهوری چک

دیگه با خودش با مترو میارش انقلاب

بعد یکی از سوالایی که ذهن اونو درگیر کرده این بوده که شما متروتون جداست نامزدتونو چی کار می کنین

گویا توریستا یه سایت مخصوص دارن که توی هر کشور یه سری از شهروندا میرن اعلام می کنن من حاضرم توریسته بیاد خونه من، بعد دیگه این میره کافینت

 قبلا تو تهران یه دختره اعلام آمادگی کرده بوده برای جا دادن به توریستا این براش پیغام گذاشته بوده اما میبینه که الان پشیمون شده 

خلاصه برنامه جوری میشه که این میره خونه دوست داداشم و پریشبم برده بودنش عروسی ایرانی 

دیروزم برده بودنش پارک جمشیدیه و یکی از درگیری های دیگه ذهنیش دستشویی ایرانی بوده

گفته آخه من خیس می شم چی کار کنم

ماشین ها رو که دیده بود

گفته توی کشورایی مث سوئد و نروژ افراد متمکن هم ماشین گرون قیمت سوار نمیشن

چون اونقد مالیات روش زیاده که براشون نمی صرفه ...جالبه

خیلیم از ایران خوشش اومده و گفته هرجا برم توصیه میکنم بیان ایران

حالا قراره جمعه برن کاشان و اونم بعدش بره اصفهان