-
تجدید خاطرات
شنبه 25 مرداد 1393 21:28
چند روز پیش با مامان و داداشم داشتیم راجع به خاطرات دوران ابتدایی و قبلش می گفتیم با اینکه من خاطراتم خیلی محدوده و همه چیز رو واضح یادم نیست ولی مرور خاطرات واقعا یه حس خاص داره من عاشق این بودم برم مهد کودک اما چون مادرم خانه دار بود اسممو ننوشتن نامردا عاشق سفالگریم بودم اما هرچی گشتم نتونستم اسممو توی یه کلاس...
-
نامه مفقوده
جمعه 17 مرداد 1393 10:52
خب طی خبرهای واصله گویا نامه هه از اوناست که به دست آدم نمیر سه و ذوق کور میشیم :| واجب شده سایتشونو هک کنم ( البته فوقش بتونم حک کنم ) سایتی که سایت نباشد سایت نیست ( گلنوش :|) فک کنم صرفا می خواستن خاطره های مردم رو بخونن دیدین که خاطره خوندن یواشکی چه کیفی داره البته من که ندیدم، فقط شنیدم اصلا هرکی خواست نامه به...
-
نامه ای به آینده
سهشنبه 14 مرداد 1393 10:08
امروز یاد یه چیزی افتادم... اوایل دوره لیسانسم یه نامه به آینده خودم نوشته بودم فکر کنم حدود یه سال دیگه به دستم می رسه شدیدا مشتاقم بخونمش داشتن حافظه 3 ثانیه ای ام خوبه ها... الان من یادم نیست توش چی نوشته بودم خیلی برام هیجان انگیزه
-
خاطرات اسارت در دنیا
جمعه 10 مرداد 1393 12:25
یه مدت یه وبلاگ می خوندم یکی از موضوعاتش این بود: خاطرات اسارت در دنیا حالا که بیشتر فکر می کنم می بینم چقدر این عنوان قشنگ انتخاب شده بوده
-
افکار
یکشنبه 5 مرداد 1393 19:33
میلیون ها میلیون فکر همزمان داره تو سرم می چرخه
-
پشتوانه
چهارشنبه 1 مرداد 1393 10:05
به نظر من خیلی مهمه آدم تو زندگیش البته بعد از خدا یه پشتوانه خیلی محکم داشته باشه کسی که همیشه پشتت وایسه کسی که وقتی بهت می گه حواسم بهت هست درستش می کنم خیالت راحت راحت باشه کسی که کنارت وایسه نه مقابلت کسی که با منطق باهات حرف بزنه نه با زور کسی که یک درصد برای حرفات ارزش قائل باشه پشتوانه خوب یعنی پیشرفت یعنی...
-
دنیای بی رحم
چهارشنبه 18 تیر 1393 08:54
اگر من یک ماه کامل برنامه ماه عسل و امثالهم رو ببینم به کلی نابود میشم... چقدر از اطرافمون بی خبریم... چقدر دنیا بی رحمه... چقدر خوبه که هنوز آدم های مهربون و خوب هستن...
-
یک روز به یادموندنی
دوشنبه 9 تیر 1393 18:51
صبح از خواب بیدار میشی یه کم اینترنت گردی می کنی شروع می کنی به باز کردن page های مختلف از شبکه های اجتماعی که توش عضوی تا وبلاگ هایی که بهشون سر می زنی با یه عالمه اتفاق هیجان انگیز مواجه میشی و اونوقته که به خاطر وجود تک تک افرادی که اطرافت هستن از دوست گرفته تا آشنا و فامیل خداروشکر می کنی و اونروز می شه یکی از...
-
:|
سهشنبه 3 تیر 1393 23:48
ساعت 8 یه فایل ورد که قرار بود به عنوان تمرین بفرستم رو شیفت دیلیت کردم ( اومدم یکسری عکس اضافه رو روی دسکتاپ دیلیت کنم اینم بینشون بود :|) تا ساعت 10 انواع نرم افزار ریکاوری رو دانلود و نصب کردم به نتیجه ای نرسیدم دوباره فایل رو نوشتم:| یعنی کل اطلاعات سکتورای هاردو ریخت بیرون جز اون فایل ورد من که می خواستم :| بعضا...
-
آخرین امتحان
چهارشنبه 28 خرداد 1393 20:10
صبح از خواب بیدار میشی یه حس عجیب غریب داری دست و صورتتو میشوری و میای سر جزوه هات آخه ساعت 1 امتحان داری خوبی امتحانای بعد از ظهر اینه که صبحش وقت خوندن یه سری چیزا هست هرچیزی رو که وقت نمی کنی بخونی میگی اون صبح قبل از امتحان نگاش می کنم اما خب ساعت 8 مغز آماده تره تا ظهر همچنان اون حس عجیب باهات هست ساعت نزدیک 10...
-
تیم ملی والیبال
شنبه 17 خرداد 1393 20:55
این برد شیرین و دوست داشتنی رو به همتون تبریک میگگگگگگگگگممممممممممممممم عالیییییییییییییییییییییییییییی بووووووووووووووووووددددددددددددددد کلی انرژی مثبت گرفتیم امیدوارم تا آخرش همینطوری موفق باشن دیروزم کلی خونه پدربزرگ جیغ و داد کردیم واقعا بازی دیروزم حیف شد...
-
طوفان
سهشنبه 13 خرداد 1393 18:53
دوشنبه 12 خرداد 93 ساعت 5 بعد از ظهر من و زهرا توی محوطه دانشگاه اومدیم حرکت کنیم به سمت خونه یه دفعه تصمیم گرفتیم چند مین بشینیم و عکس های درکه رو ببینیم نشستیم توی محوطه دانشگاه و عکسا رو دیدیم کم کم اومدیم جمع کنیم که حرکت کنیم یه دفعه آسمون قرمز قرمز شد و یه باد شدید شروع کرد به وزیدن شروع کردیم به جمع کردن وسایل...
-
روغن سوزی
پنجشنبه 8 خرداد 1393 19:13
نمی دونم چرا دیگه نمی کشم ترجمه کنم...
-
درکه
چهارشنبه 7 خرداد 1393 21:13
قرار آخرین دورهمی بچه های ورودی 89 برنامه ریزی ها: چهارشنبه 7 خرداد 1393 اولین برنامه: دریاچه شورمست به دلیل کمبود تعداد افراد ...........> کنسل دومین برنامه: درکه با موافقت اکثریت بچه ها ...........> تصویب شد امروز صبح: قرار 4 تایی توی ایستگاه بی آرتی و استرس اینکه الان 20،15 نفرمنتظر ما هستن بازم ریزبینی مهسا...
-
آخرین
دوشنبه 5 خرداد 1393 19:24
دوشنبه 5 خرداد 1393 آخرین کلاس دوران لیسانس یه کلاس عمومی بود که دقیقا توی همون کلاسی تشکیل می شد که من تربیت بدنی 2 شطرنج داشتم روزهای غمناک باقی موندن فقط یک پروژه آزمایشگاهی و دو تا امتحان و یک پروژه پایانی تا تموم شدن کامل دوران لیسانس مثل برق و باد می گذره بدون اینکه بفهمی چی شد این دوران یکی از شیرین ترین دوران...
-
همچنان
یکشنبه 4 خرداد 1393 11:46
و من همچنان دارم آلوچه مخلوط می خورم ...
-
تجریش
چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 10:13
سه شنبه 30 اردیبهشت 93 دوباره خریدای مهسا یه بهونه خوب شد واسه یه روز خاطره انگیز دیگه بازم من و مهسا و زهرا و تجریش بازم جمله ی معروف فروشنده: " بذارید من براتون یه مخلوط بزنم شما تا صبحم انتخاب نمی کنید " بعد از کش دار شدن انتخاب ما بین اینهمه ترشک بازم جایگشت استفاده از 3 تا هندزفری توی راه برگشت بدون...
-
وقتی دلت می گیره
چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 08:16
صبحی که پاشدم دلم گرفته بود. گفتم بذار آهنگ گوش کنم حال و هوام عوض شه. آهنگام رو رندمه! آهنگ اول که خودم انتخاب کردم هیچی. آهنگ دوم: گریه کن مرتضی پاشایی گریهههههههه کن تو میدونی پیش اون نمیمونی .... آهنگ سوم : بوسه های تیغ مازیار فلاحی عکس چشمات پیش رومه بغض عشقت تو گلومه صورتم از گریه خیسه دیگه کار من تمومه گفتم...
-
ناهار خاطره انگیز
دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 21:17
ماجرا از کجا شروع شد؟ وقت ناهار بود و ما سه تایی رفتیم ناهار بخوریم البته وقت ناهارتون با وقت ناهار ما یه کم فرق داره یعنی ما از ساعت 11 خرید ناهار رو شروع کردیم هیچ کدوممون رزرو نداشتیم و تصمیم بر آن شد که بریم بوفه کارت غذاهامون یکیش 4900 یکیش 100 و یکیش 300 تومن شارژ داشت و داستان دقیقا از همین جا شروع شد بعد از...
-
داداشی
یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 17:01
به سلامتی اون داداشی که وقتی می فهمه تو دلت می خواد یه کاری رو انجام بدی عزمشو صدبرابر بیشتر از خودت جزم می کنه که حتما اون کار انجام بشه ...
-
دوستانه
شنبه 20 اردیبهشت 1393 09:47
گاهی اوقات 2 ساعت کنار یه دوست بودن و حرف زدن و کلی خندیدن در عین سادگی و بی ریای بی ریا می ارزه به یه مهمونی که توش هیچکس مثل خودت نیست. می ارزه به جمعی که توش باید ساعت ها در و دیوار رو نگاه کنی و با هیچکس حرفی نداشته باشی که بزنی. شایدم جنس حرفایی که باید یزنی فرق داره. خیلی خوبه نقش دوستی رو داشته باشی که کنارت به...
-
من
جمعه 5 اردیبهشت 1393 21:56
-
تولد خاطره انگیز
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1393 18:07
امروووووووز تولد یکی از دوستای صمیمی توی اکیپمون بود قرار بود بریم باغ ایرانی توصیه می کنم اگر گل دوست دارید ( البته گل لاله ) حتما یه سر برید اونجا یعنی فوق العاده توی بهار قشنگه تمامشو از رنگ های مختلف گل لاله کاشتن یعنی بی نظیرهههههه حتی عکس هایی که گرفتیم گویای اونهمه زیبایی نیست آدرسم می خواین دیگه سرچ کنین من...
-
استعلاجی
یکشنبه 31 فروردین 1393 19:43
امروز مامانم نبود . بعععععععععععععععد من اومدم کباب تابه ای و برنج درست کنم بععععععععععععد ماهیتابه اش بزرگ بود کبابش نازک شد یه ورش زیادی برشته شد بعد اونورش رو کمتر سرخ کردم بعد همون طرف که کمتر سرخ شده گذاشتم رو برنجمم تهش یه کم سوخت نون گذاشتم روش همزمانی پروژه و آشپزی همینه دیگه بعد داداشم اومد در ماهیتابه رو باز...
-
م ا د ر
یکشنبه 31 فروردین 1393 16:55
هیچ چیزی به وسعت مهربونیات نیست مامانم روزت یه دنیا مبارک و روز همه ی مادرای مهربون مبارک
-
کاش
یکشنبه 31 فروردین 1393 16:52
کاش واقعا همون چیزی رو که واسه ی خودمون می خوایم واسه ی اطرافیانمونم بخوایم کاش می دونستیم اگر کسی در مقابلمون سکوت می کنه احمق نیست فقط به رومون نمیاره همین...
-
پروژه پایانی
چهارشنبه 27 فروردین 1393 17:11
بالاخره استارت کار عملی پروژه پایانی رو زدم تا الان بیشتر فازش تحقیقاتی بود دیگه شروع کردم به تست عملی خدا به خیر بگذرونه
-
14 فروردین
جمعه 15 فروردین 1393 18:41
14 فروردین و یه آبگوشت دسته جمعی
-
باب همایون
جمعه 15 فروردین 1393 12:11
6 فروردین 1393 اینجا تهران باب همایون نمایی از طهران قدیم البته بچه های کوچه پشتی پیش دستی کردن عکس ها رو زودتر گذاشتن حالا اینم از عکس ها از قاب دوربین ما البته از قاب دوربین خاله اینا آخه با خانواده ی خاله ی خوبم رفته بودیم و شوهرخاله ی خوبمون کلی هوای این وبلاگ و من رو داشتن و کلی عکس مخصوص وبلاگ گرفتن از همینجا...
-
13 به در
چهارشنبه 13 فروردین 1393 10:28
13 همتون به در دشمنای نداشتتون در به در خوشیاتون صد برابر در دل طبعیت به همگی خوش بگذرهههههههههههههه